آذربایجان ساراب قیصرق
قیصره + مئهریبان+ساراب+آذربایجان+تورک+ترک+قیصرق+قیصریه+Qeysere+Qeysereq+sarab+Türk+turk+Azerbaycaqn+Azerbayjjan+Qeyseriye

چیلله

جمعه 28 آذر 1393

+0 به یه ن

Çillə gecəsi yoldadır. Qış da gəlir. Bunların nəliyinin ayin(mifik) düşüncəsini dilimizin içində olan məfhumlardan görmek olar. Bunları bilmək hamıya gərəklidir. Bu mətləb Dilmac`ın özel sayı (34)-ünə verilən məqalənin 6-cı fəslidir.

چیلله، قاری، قار، قارپیز، قیش
(ناصر منظوری)

چیلله (چلّه)


در ترکی یای یعنی کمان، چیلله نیز یعنی زه (در اینجا زه کمان) و نیز محل زه برای گذاشتن تیر در موقع انداختن تیر، (و نیز معناهایی که گفته خواهد شد)، اوخ یعنی تیر (تیرِ کمان).

در ترکی به تابستان نیز "یای" گفته می­شود. از این رو وقتی گفته می­شود "یایین چیلله­سی"(چلّه­ تابستان)، (تداعی کننده­ی کشیدگی نهایی کمان به هنگام انداختن تیر) یعنی نهایت و اوج کشیدگی تابستان که چهل و پنج روز رفته از تابستان است.

قیشین چیلله­سی (چلّه­ی زمستان) نیز به معنای کشیدگی نهایی سرما است که دو تا است یکی چهل روزه (بؤیوک چیلله) یکی بیست روزه (کیچیک چیلله). یعنی زمستان دوبار به اوج می­رسد.

چیلله گئجه­ (شب دارای کشیدگی نهایی) وقتی گفته می­شود "چیلله گئجه­سی" (شب چلّه) در واقع یعنی نهایت کشیدگی شب. ولی _تحت تأثیر تفسیرهای رایج_ به معنای شروع چلّه­ی زمستان تلقی می­شود که البته اینگونه نیست.

اینکه چرا "چیلله" یا "چِلّه" که معنای "زه کمان" و "محل نشستن ته تیر در کمان" و مآلا مفهوم نهایت کشیدگی را در مورد "بلندترین شب"، "شدت تابستان" و "شدت زمستان" (که دقیقا معادل “climax” _نقطه­ی اوج_ آمده از زبان­های یونانی و لاتین است) بایستی با عدد "چهل" توجیه و تفسیر نمود کاری است که روشنفکران پرداخته­اند و خود نیز بایستی جوابگو باشند.

بدون هیچ تردیدی واژه­ی "چیلله" یا "چلّه" با واژه­ی یاد شده­ی “climax” از یک ریشه و منشأ می­باشد.
قبلا بحث شده که صدای (ل) دارای مفهوم "انتقال" می­باشد. نیز گفته شده که تکرار یک صدا مفهوم استمرارِ تکراریِ حرکت و عملی را دارد. پس "چیلله" یا "چلّه" دارای مفهومی است که در آن عمل انتقال به تکرار اتفاق می­افتد. درست مثل "پیلله" یا "پلّه" که در آن عمل انتقال و تکرار اتفاق می­افتد. اگر "چلّه" معنی "چهل لا" نیز داشته باشد آنوقت پرسیدنی است که اولا خود "چهل" از کجا آمده و دوم اینکه معنای "پلّه" چیست؟ منطقی است بپذیریم که "چهل" از "چیلله" حاصل شده است.
فقط فراموش نشود که ادیبان منکر وجود تشدید نیز در فارسی شده­ اند.
اما جان آیتو (John Ayto) اتیمولوژیست انگلیسی واژه­ ی “climax” را نهایتا از منشأ هندو اروپایی (kli-) می­داند. اولا شما این مورد را با واژه­ی "چیلله" یا "چلّه" تطبیق دهید خواهید دید که دقیقا دارای عناصر فونتیکی مشابهی هستند.
باز می­گویند که واژه­ی “lean” به معنی "تکیه دادن" نیز از همین ریشه است. متوجه می­شوید که چرا در "چیلله" یا "چلّه" مفهوم محل نشستن ته تیر در کمان نیز مستتر است؟

"چیلله" اسمی است که از فعل "چیلمک" به معنای (زدنِ پرتابیِ توام با ضربه) ساخته شده است. در بازی "چیلینگ-آغاج" (الک-دولک) به زدن "چیلینگ" یا "چیلیک" یا "چیلیهْ" (دولک) با "آغاج" (چوبدستی) از این فعل استفاده می­شود: "چیل گلسین!" (بزن بیاد!)
"چیلینگ" نیز از این فعل شاخته شده است.
"چیلمَک" اسم تلنگر شدید است که در آن ریگِ کوچکی بین پشت ناخن سبابه و نوک انگشت شست قرار گرفته و به شدت پرتاب می­شود. یا تلنگری که بر سطح آب _به نیت پخش کردن و افشاندن آب زده می­شود.
شکل دیگری از این فعل نیز هست که "چیله­مَک" (افشاندن آب توأم با ضربه) است.
"پیلله" (پلّه) نیز از سیستم "چیلله" (چلّه) است، حتی به این شکل: "پیلوو" (pilov) و "چیلوو" (çilov) [پُلو و چِلو] نیز از یک شیوه و سیستم تولید واژگان استفاده می­شود. آوردن این مثال از آن جهت لازم بود تا در پیگیری سیستم واژگانی دچار سهو و لغزش نشویم. همانگونه که ملاحظه می­کنید در فارسی مصوت­ها دچار تغییر شده: "پـُ" و "چـِ".

به مثال­های دیگری از این دست (جهت مطالعه­ی بیشتر) دقت کنید که چگونه سیستم ترکی ثابت است: چیلله (چلّه)، پیلله (پلّه)، شیلله (سیلی آبدار)، سیلله (سیلی)، گولـله (گولّه، گلوله)، هؤرره، هوررا (نوعی غذای ساده­ی روستایی) شیررا (شیره)، شوررا (احتمالا تبدیل به "شوربا" شده)، بلله (نانی که به صورت ساندویچ در می­آورند). . . "پیلته" (فتیله _[به خاطر وجود "ت" که علامت تعدی است] چیزی که به تدریج پایین آورده می­شود). "گلّه"ی فارسی نیز احتمالا از این سیستم است که در این صورت باید از فعل "گلمک" (آمدن) "گلله" (هم-آمده) ایجاد شده باشد. کلله (کلّه)، نیز واژه­ عربی "قلّه" از این مجموعه است که نشانگر قدیمی بودن این ساختار واژه ساز است.

"قارپیز" یئمه­ک! (هندوانه خوردن!) چرا در "چیلله گئجه­" قارپیز (هندوانه) خورده می­شود.
از این مطلب در کتاب بعدی در بحث از گریز از تراژدی بازهم صحبت خواهد شد. ولی چون سخن از "چیلله گئجه" شد به نکته­ی بسیار مهم که مربوط به بحث ماست اشاره می­شود. این نکته عبارت از این است که اسم خوردنی مورد نظر در ارتباط با کاربرد اسطوره­ای که دارد دارای معناست.
بررسی نام­های "هندوانه" در اغلب زبان­های این منطقه و اروپا نشان می­دهد که نام مورد استفاده در ترکی قابل استنادترین واژه در بررسی مفهومی نام این صیفی است.
برای مثال در فارسی "هندوانه" (چیزی که "ره آوردی از هند" است)، در انگلیسی (water melon) (صیفیِ آبکی) گفته می­شود. ملاحظه می­کنید که هر دو توضیحی هستند و معنای مستقیمی ندارند که رابطه­ی اسطوره­ای این صیفی را با آن مورد بررسی قرار دهیم. در روسی арбуз (arbuz)و در یونانی ικαρπούξ (karpozi) گفته می­شود و همانگونه که ملاحظه می­گردد از "قارپیز" ترکی مشتق شده­اند. در مغولی نیز داستان از همین قرار است: tarbos آن هم همریشه با ترکی است.

حداقل می­توان چنین نتیجه گرفت که در این محدوده­ی جغرافیایی واژه­ای که برای توجیه اسطوره­ای این صیفی قابل استناد باشد غیر از واژه­ی ترکی "قارپیز" وجود ندارد. دلیل دیگر قابل استناد بودن نام ترکی آن وجود سیستم آوایی در دسته­بندی مقوله­ای پدیده­هاست؛ در این مورد صیفی­جات دسته­بندی خود را داشتند: قوون، قاباق، قارپیز (شروع با "ق") یا خیرا، خیرچا، خیار (شروع با "خ")




بؤلوم | مدنييتيميز گؤره یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    0 باخیش





[ ]