آذربایجان ساراب قیصرق
قیصره + مئهریبان+ساراب+آذربایجان+تورک+ترک+قیصرق+قیصریه+Qeysere+Qeysereq+sarab+Türk+turk+Azerbaycaqn+Azerbayjjan+Qeyseriye

تاریخ جعلی ایران باستان

سه شنبه 14 بهمن 1393

+0 به یه ن

شاملو: ترکشناسی



شاملو: داریوش ‌ در سنگ‌نبشته‌ى‌ کذایى‌ خود نوشته؛ گئوماتا را زنجیرکرده‌ پیش‌ من‌ آوردند. من‌ به‌ دست‌ خویش‌ گوش‌ها و بینى‌ او را بریدم‌ وچشمانش‌ را از کاسه‌ برآوردم‌. او را همچنان‌ در غل‌ و زنجیر در دربار من‌ برپا نگهداشتند و؛مردم‌ سلحشور همگى‌ او را دیدند. پس‌ از آن‌ فرمان‌ دادم‌ تا او را در اکباتانه‌ بر نیزه‌ نشاندند.نیز مردانى‌ را که‌ هواخواه‌ او بودند در اکباتانه‌ در درون‌ دژ بر دار آویختم‌.»

شاملو: چیزى‌ که‌ فردوسى ‌ از شما قایم‌ کرده‌ و درجاى‌ خود صدایش‌ را بالا نیاورده‌ انقلاب‌ طبقاتى‌ او بوده‌؛ ثانیاً با کمال‌ حیرت‌ درمى‌یابید آهنگر قهرمان‌ دوره‌ى‌ ضحاک ‌ جاهلى‌ بى‌سروپا و خائن‌ به‌ منافع‌ طبقات‌ محروم‌ از آب‌ درآمده‌!

شاملو: حکومت‌ ضحاک ‌ ِ افسانه‌اى‌ یا بردیاى‌ تاریخى‌ را ما به‌ غلط‌، به‌ اشتباه‌، مظهرى‌ از حاکمیت‌ استبدادى‌ و خودکامگى‌ و ظلم‌ و جور و بى‌داد فردى‌ تلقى‌ کرده‌ایم‌. به‌عبارت‌ دیگر شاید تنها شخصیت‌ باستانى‌ خود را که‌ کارنامه‌اش‌ به‌ شهادت‌ کتیبه‌ى‌ بیستون‌ و حتا مدارکى‌ که‌ از خود شاهنامه ‌ استخراج‌ مى‌توان‌؛ کرد، سرشار از اقدامات‌ انقلابى‌ توده‌یى‌ است‌ بر اثر تبلیغات‌ سویى‌ که‌ فردوسى‌ براساس‌ منافع‌ طبقاتى‌ و معتقدات‌ شخصى‌ خود براى‌ کرده‌ به‌ بدترین‌ وجهى‌ لجن‌مال‌ مى‌کنیم‌ و آن‌گاه‌ کاوه‌ را مظهر انقلاب‌ توده‌اى‌ به‌حساب‌ مى‌آوریم‌ در حالى‌ که‌ کاوه ‌ در تحلیل‌ نهایى‌ عنصرى‌ ضدمردمى‌ است‌.

شاملو: بلندگوهاى‌ رژیم‌ سابق‌ از شاهنامه ‌ به‌ عنوان‌ حماسه‌ى‌ ملى‌ ایران‌ نام‌ مى‌برد، حال‌آن‌که‌ در آن‌ از ملت‌ ایران‌ خبرى‌ نیست‌ و اگر هست‌ همه‌ جا مفاهیم‌ وطن‌ و ملت‌ را در کلمه‌ى‌ شاه‌ متجلى‌مى‌کند. خوب‌، اگر جز این‌ بود که‌ از ابتداى‌ تأسیس‌ رادیو در ایران‌ هرروز صبح‌ به‌ ضرب‌ دمبک‌ زورخانه‌ توى‌ اعصاب‌ مردم‌ فرویش‌ نمى‌کردند. آخر امروزه‌ روز فرّ شاهنشهى‌ چه‌ صیغه‌اى‌ است‌؟ و تازه‌ به‌ ما چه‌ که‌ فردوسى ‌ جز سلطنت‌ مطلقه‌ نمى‌توانسته‌ نظام‌ سیاسى‌ دیگرى‌ را بشناسد؟

شاملو: میان‌ مجانین‌ تاریخى‌ حساب‌ کمبوجیه‌ى ‌ بینوا از الباقى‌ جداست‌. این‌ آقا از آن‌ نوع‌ مَلَنگ‌هایى‌ بود که‌ براى‌ گرد و خاک‌ کردن‌ لزومى‌ نداشت‌ دور و برى‌ها پارچه‌ى‌ سرخ‌ جلو پوزه‌اش‌ تکان‌ بدهند یا خار زیر دمبش‌ بگذارند. چون‌ به‌قول‌؛ معروف‌ خودمان‌ از همان‌ اوان‌ بلوغ‌ ماده‌اش‌ مستعد بود و بى‌دمبک‌ مى‌رقصید. این‌ مردک‌ خل‌وضع‌ (که‌ اشراف‌ هم‌ تنها به‌همین‌ دلیل‌ او را به‌تخت‌ نشانده‌ بودند که‌ افسارش‌ تو چنگ‌ خودشان‌باشد) پس‌ از رسیدن‌ به‌ مصر و پیروزى‌ بر آن‌ و جنایات‌ بى‌شمارى‌ که‌ در آن‌ نواحى‌ کرد، به‌کلى‌ زنجیرى‌ شد. غش‌ و ضعف‌ و صرع‌ و حالتى‌ شبیه‌ به‌ هارى‌ به‌اش‌ دست‌ داد...

بلندگوهاى‌ رژیم‌ سابق‌ از شاهنامه ‌ به‌ عنوان‌ حماسه‌ى‌ ملى‌ ایران‌ نام‌ مى‌برد، حال‌ آن‌ که‌ در آن‌ از ملت‌ ایران‌ خبرى‌ نیست‌ و اگر هست‌ همه‌ جا مفاهیم‌ وطن‌ و ملت‌ را در کلمه‌ى‌ شاه‌ متجلى‌مى‌کند. خوب‌، اگر جز این‌ بود که‌ از ابتداى‌ تأسیس‌ رادیو در ایران‌ هرروز صبح‌ به‌ ضرب‌ دمبک‌ زورخانه‌ توى‌ اعصاب‌ مردم‌ فرویش‌ نمى‌کردند. آخر امروزه‌ روز فرّ شاهنشهى‌ چه‌ صیغه‌اى‌ است‌؟ و تازه‌ به‌ ما چه‌ که‌ فردوسى ‌ جز سلطنت‌ مطلقه‌ نمى‌توانسته‌ نظام‌ سیاسى‌ دیگرى‌ را بشناسد؟

سخنرانی احمد شاملو. دانشگاه برکلی. کالیفرنیا


بؤلوم | تاريخيميزه گؤره یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    0 باخیش

توی سؤزجوک لری ( لغات مربوط به عروسی )

پنجشنبه 18 دی 1393

+0 به یه ن

توی سؤزجوک لری ( لغات مربوط به عروسی )(ترکشناسی)

یازار :

+0 به یه ن

منبع:زبان وادبیات ترکان خراسان


توی سؤزجوک لری ( لغات مربوط به  عروسی ) 

آداخلی =نامزد

آداخ =نامزدی

آداخلانماق = نشان کردن

آیاق آشما = پاگشایی

گلین = عروس ( عروس کلمه عربی است و معادل فارسی احتمالا ندارد )

توی = عروسی

بی = داماد

ساغ دوش = انکه در سینه راست داماد ایستد

سول دوش = آنکه در سینه چپ داماد ایستد

 قارداشلیق : پیمان برداری (در خراسان قارداشلیق بجای ساغدوش و سول دوش )

حنا یاخدی = حنابندان

حنا گئجه سی = شب حنا بندان

گیزلین سلام = مادر زن سلام

دوواق = شال سرخ مخصوص عروس

دوواق آشما = پاتختی

دوواق قاپما = پاتختی

باشلیق = شیربها

ائولنمک = ازدواج کرددن

ائولی = متاهل، خانه دار

سوبای = مجرد

ارلیک = دختر قابل شوهر دادن

ارگین = پسر دم بخت

ائولنمه لی = قابل زن گرفتن

چال چاغیر = جشن و سرور

ائلچی = خواستگار

ائلچی‌لیق :خواستگاری

قادین = خاتون

هی یوخ = بله برون

خونچا= خونچه

اوزوک، ایزئ : انگشتری و حلقه نامزدی

 قند سیندیرماق : رسم قند شکستن هنگام اخذ جواب در بله برون

 گلین سالام : عروس سلام

کوره کن سالام : داماد سلام  

 یاش توتماق : در گذشته تازه عروس ها به نشانه ی احترام به مردان فامیل داماد و زنان مسن خانواده آنها، بوسیله روسری  بینی تا چانه خود را می پوشاندند. پوشاندن نیمه پایین صورت توسط زنان با استفاده از روسری و چادر را" پاشماق توتماق" گویند.

اوخوندو : کاردعوت

چئلله لیق : چئلله تازه عروسها

آخر چرشنبه لیق :جهار شنبه سوری برای تازه عروسها

قربان عیدلیقی : عید قربان تازه عروسها

عیدلیق : بایراملیق

گلئن چیخارتماق : جشن عروسی ، کاروان عروس

آلما آتماق : پرتاب سیب

توی پایلی یا تویانه : تویانه یا توی پایلی به عروسیی گفته می‌شود که در آن و در شب عروسی پس از صرف شام افراد شرکت کننده مقداری پول به عنوان تویانه (پول اسپند و یا یوخه) به صاحب عروسی هدیه می‌دهند

اوزو، ائزی گئرمیش :جشن پا تختی در خراسان 

توی ائوی : تالار عروسی 

چاغیرلیق : کارت دعوت 

چاغیرلی : مدعو، دعوت شده 

دویون : ار مصدر دویمک (Düymǝk) : گره زدن ، عقد  

دویون ائوی : خانه عقد

سور( Sür ) : کلمه ای ترکی- مغولی به معنی جشن و فستیوال است. این کلمه که به زبان فارسی نیز وارد شده، ربطی به کلمه سور در زبان پهلوی و یا سرخ در زبان فارسی ندارد و با کلمات "سورسات- سویورسات" و "سویورقا-سیورغا" و .... همریشه است. این کلمه در زبان فارسی در ترکیبهای چهارشنبه سوری، سوریه، سورنامه، سور دادن، سور چرانی و ختنه سوران، .... حفظ شده است.  

سورچو( Sürçü ) : مهماندار (در دوره آغ قویونلو، قاراقویونلو) 

قوتلو( Qutlu ) : مسعود، مبارک 

قوناقلیق( Qonaqlıq ) : مهمانی 

یئنگه( Yengǝ ) : راهبر زن در عروسی، زنی که عروس را آرایش کرده، به حجله برده و به داماد می سپارد؛ زن عمو، دائی و یا برادر 

دوواق قاپما (Duvaq qapma ) : شعر آشیقی که در پایان عروسی از سوی آشیق یا بخشی خوانده می شود



بؤلوم | آنا ديليميزه گؤره یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    0 باخیش

زرتشت افسانه است

پنجشنبه 18 دی 1393

+0 به یه ن

زرتشت افسانه است (ترکشناسی)

یازار :

+0 به یه ن
گوشه دیگری از تاریخ دروغین که به خورد ما داده اند. برای ما پیامبری دروغین ساخته اند. با این تاریخ سازیهای دروغین که اهداف سیاسی داشته؛ ما را در منطقه به جان همدیگر انداخته اند و فریب داده اند.
--------------------------


نوشتۀ علیرضا مناف زاده


خواندن کتاب ژان کِلنز مرا شگفت‌زده کرد. نمی‌دانم با شنیدن گوشه‌ای از سخنان او در این نوشته به شما چه حالتی دست  خواهد داده است. هویت ایرانی ما را سرآمدان سیاسی و فرهنگی ما در قرن گذشته با استناد به کارهای ایران‌شناسان غربی ساخته‌اند، اما گویا این ایران‌شناسان را دستچین کرده‌بودند.

در نیمۀ دوم قرن هیجدهم میلادی، مردی فرانسوی به نام آنکِتیل دوپِرُن برای به دست آوردن کتاب زرتشت رنج سفر به هند را بر خود هموار کرد و پس از تحمل سختی‌های فراوان سرانجام نسخه‌ای از کتاب اوستا را یافت و با خود به فرانسه آورد. این جست و جو‌گر خستگی‌ناپذیر چندین سال وقت گرانبهای خود را صرف ترجمۀ آن کتاب کرد و آن را در سال 1771 میلادی به چاپ ‌رساند و بدین‌سان، اروپاییان را برای نخستین بار با «دانش مُغان» که قرن‌ها دربارۀ آن داستان‌سَرایی کرده بودند، آشنا کرد. حاصل زحمت او بسیاری از دانشوران آن روزگار را ناامید کرد. زیرا اروپاییان در آن کتاب در پی اندیشه‌های ناب فلسفی بودند، اما آنچه می‌دیدند مشتی اوراد بود. وُلتر تَسخَرزنان پرسید: آیا این زرتشت همین سخنان پریشان و زننده را بر زبان رانده است؟ با این حال، زحمت مترجم بی‌نتیجه نماند. زیرا کنجکاوی پژوهشگران غربی را برانگیخت تا در فرهنگ باستانی ایران کند و کاو کنند.

پس از آنکِتیل دوپِرُن، پژوهشگران غربی پُرآوازه‌ای در تاریخ و فرهنگ ایران باستان به جست و جو پرداختند و باید گفت که آنچه امروز ما ایرانیان در بارۀ آن تاریخ و فرهنگ می‌دانیم، کم و بیش همه را مدیون آن پژوهشگران هستیم. یکی از آنان ژان کِلِنز، ایران‌شناس بلژیکی و استاد زبان‌ها و دین‌های هند و ایرانی در کُلِژ دُ فرانس، است که پژوهش‌هایش را دربارۀ اوستا و گات‌ها از چهل و پنج سال پیش آغاز کرده است. از او تاکنون بیش از ده کتاب و مقاله‌های بسیار منتشر شده است. در بارۀ موضوع‌های گوناگون مربوط به گات‌ها و اوستا بیشترین مقاله‌های دانشنامۀ ایرانیکا را نیز او نوشته است. این پژوهشگر در بارۀ اوستا و زرتشت دیدگاه‌های خاصی دارد که با دیدگاه‌های دیگران به کل فرق می‌کند. به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنم. به عقیدۀ او، گات‌ها یعنی کهن‌ترینِ بخش اوستا را، برخلاف آنچه تاکنون گمان می‌کردند، زرتشت ننوشته است و اصلاً زرتشت افسانه‌ای بیش نیست.

با حذف پیامبری به نام زرتشت با کتابی که به او نسبت داده‌اند چه باید کرد؟ به عقیدۀ ژان کِلِنز، گات‌ها را یک گروه دینی که ترکیب‌یافته از دو مکتب جداگانه بوده‌، برای خواندن در مناسک دینی سروده است. در آن سرودها نام زرتشت نه به صیغۀ اول شخص بلکه به صیغۀ سوم شخص آمده است. در نتیجه، آن سرودها راز و نیاز یک شخص با خدا نیست. از سوی دیگر، در آن سرودها نشانی از دعوت آدمیان برای پیوستن به دین نمی‌بینیم. در آن‌ها از تضاد خیر و شر یا از ناپسند شمردن خشونت و ستایش صلح سخنی به میان نیامده است. در مراسم گات‌هاخوانی که در روشنایی روز برگزار می‌شده، گاو قربانی می‌کرده‌اند. این ایده‌های نو، ویرانگر تصویری است که تاکنون از دین زرتشتی به سبب بدفهمی متن گات‌ها و تفسیرهای خودسرانه از آن سرودها ساخته‌اند.

استدلال‌ها و دیدگاه‌های ژان کِلِنز نباید پسندِ بسیاری از ایرانیان باشد، زیرا با تصویر ذهنی آنان از زرتشت و دین زرتشتی سازگار نیست. اما به یاد داشته باشیم که این تصویر ذهنی را نیز همین ایران‌شناسان غربی از قرن هیجدهم به این سو برای ما ساخته‌اند. آنچه تاکنون دربارۀ دین زرتشتی به ما گفته‌اند، همه نتیجۀ حدس و گمان‌‌ها و نظرپردازی‌های آنان بوده است. حتی خود زرتشتیان هند نیز به یاری همین پژوهشگران از نهُفت دین خود آگاهی یافته‌اند و بسیاری از سرآمدانشان به تفسیرهای همین غربیان از دین آنان گرویده‌اند. اما ایران‌شناسان غربی در دو سه قرن گذشته برپایۀ برداشتی نخبه‌گرا از تاریخ، چنان که ژان کلنز می‌گوید، از زرتشت افسانه‌ای، مردی بزرگ و تاریخی ساخته‌اند. این مرد بزرگ همان چیزی است که زمان تاریخی را از زمان بدَوی و غرب را از شرق جدا می‌کند. به گفتۀ کلنز، از نظر ایران شناسان غربی، زرتشت نیز مانند پادشاهان هخامنشی می‌بایست انسانی بزرگ باشد تا مانند آنان به تاریخ و به تمدن غربی تعلق داشته باشد.
به عقیدۀ ژان کِلِنز، ایران‌شناسانی مانند والتر هِنینگ با پیشداوری‌های نژادپرستانه به سراغ تاریخ باستان ایران رفته‌اند و به ایرانیان باستان نسبت‌هایی داده‌اند که واقعیت تاریخی ندارند. هنگامی که هنینگ می‌گوید ایرانیان باستان دارای قدرت سیاسی کم و بیش همانند دولت‌های مدرن بوده‌اند و نه بدویانی سرسپرده به شمن‌هایی که آن قدر می‌رقصیدند تا بیهوش شوند و کف به دهان مانند حیوانات زوزه می‌کشیدند، نشانۀ دیدگاه قوم‌مدارانۀ اوست. راستش را بخواهید، خواندن کتاب ژان کِلنز مرا شگفت‌زده کرد. نمی‌دانم با شنیدن گوشه‌ای از سخنان او در این برنامه به شما چه حالتی دست داده است. هویت ایرانی ما را سرآمدان سیاسی و فرهنگی ما در قرن گذشته با استناد به کارهای ایران‌شناسان غربی ساخته‌اند، اما گویا این ایران‌شناسان را دستچین کرده‌ بودند.

---------------------------------
سه هزار سال دروغ در تاریخ ایران
------------------
ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻭ ﺛﻮﺍﺏ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺭﻡ ) ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ
ﻭ ...
ﺩﺭ"""ﺩﯾﻦ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﻣﺠﻮﺳﯽ $$$ """ ﻗﺴﻤﺖ $$ 2

ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﺝ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺭﻡ ﻣﯿﺎﻥ ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺰﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺭﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﯽ ﺭﺍ
ﻣﻘﺪﺱ ﻣﯽ ﺷﻤﺮﺩﻧﺪ؛
ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﮐﻬﻦ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ، ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﻮﺩ، ﺣﮑﻢ ﺍﻭ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ . ﻫﺮﮔﺎﻩ ﮐﺴﯽ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺯﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﻮﺩ ( ﺍﺯ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﺮﮒﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻣﯽﺷﺪ). ﺍﯾﻦ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﻗﺪﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻣﻮﺭﺥ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﺪ :»ﺣﮑﻢ ﻭ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﯾﺪﻭﺩﻩ ﯾﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻘﺪﺱ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﯾﺪ، ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ، ﺣﮑﻢ ﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﮑﻢ ﻭ ﺣﺪ ﺷﺮﻋﯽ ﺯﻥ ﺭﺑﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺪ ﻭ ﻣﺠﺎﺯﺍﺗﺶ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﭘﺴﯿﻦ، ﺭﻭﺍﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺶ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞﺑﺨﺸﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻪ ﮐﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺩﯾﻨﯽ، ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﺍﺑﺮﺍﻡ ﻭ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺧﻮﯾﺪﻭﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﺍﺭﺯﺍﻥ (=ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ (ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺨﻠّﺪ ﺩﺭ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ
ﺟﻤﻠﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﮐﺒﯿﺮﻩ ﯼ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺨﺸﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﮐﺒﯿﺮﻩ ﯼ ﻣﺮﮒ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﮔﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻘﺪﺱ ﺧﻮﯾﺪﻭﺩﻩ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ، ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻭﯼ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺷﺮﻋﯽ ﻭ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﺮﮒ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ «.
ﻣﻨﺒﻊ :
ﻭﻧﺪﯾﺪﺍﺩ، ﺷﺮﺡ ﻫﺎﺷﻢ ﺭﺿﯽ، ﺝ 2 ، ﺹ947 ، ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻓﻮﻕ ﺍﺯ
ﻗﺴﻤﺖ ﺷﺮﺡ ﺍﺳﺖ.
ﺳﻌﯿﺪ ﻧﻔﯿﺴﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
» ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺤﺚ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻨﮑﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺳﻨﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻥ ﻫﺴﺖ، ﺯﻧﺎﺷﻮﯾﯽ ﺑﺎ ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﻦ ﺯﺭﺩﺷﺖ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﻭ » ﺧﻮﯾﺘﮏ
ﺩﺱ « ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ .
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺎﺷﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﯾﻦ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻣﺬﻫﺐ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻗﺪﯾﻢ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﺷﺎﺭﺍﺗﯽ ﺑﻪ ﺭﻭﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺷﺎﯾﺴﺖ ﻻﺷﺎﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﺻﺮﯾﺤﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ :
» ﺧﻮﯾﺘﮏ ﺩﺱ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ «ﻭ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﺩﺁﻭﺭﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﯾﮏ ﮔﻮﻧﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺷﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﯾﻦ ﮐﺮﺕ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﺷﻮﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﮑﻮﻩ ﯾﺰﺩﺍﻧﯽ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺗﯽ ﺗﻠﻘﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ «.
ﻣﻨﺒﻊ :
ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ، ﺳﻌﯿﺪ ﻧﻔﯿﺴﯽ )ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ134 5
ﺵ ( ، ﺗﻬﺮﺍﻥ، ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ،1383 ﺵ، ﺹ 5



بؤلوم | اینانجا گؤره یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    0 باخیش

زبان تورکی جزء جدایی ناپذیر تاریخ آذربایجان ؛ لطفا شانتاژ نفرمائید!

پنجشنبه 11 دی 1393

+0 به یه ن

زبان تورکی جزء جدایی ناپذیر تاریخ آذربایجان ؛ لطفا شانتاژ نفرمائید!

یازار :

+1 به یه ن

دورنانیوز _ سرویس تاریخی و فرهنگی : چندی قبل مقاله‌ای تحت عنوان زبان فارسی و گویش آذری در یکی از نشریات دانشجویی به چاپ رسید که سراسر تحریف واقعیت و توهین به زبان و فرهنگ مردم آذربایجان بود که احساسات قشر طالب علم و دانش دانشگاه را جریحه دار نمود. لذا با اینکه تحریفات نام برده در حد نوشتن جوابیه نمی‌باشد، ولی به منظور آگاهی افکار عمومی دانشجویان تصمیم به تنظیم نوشته‌ای که هم‌اکنون در خدمتتان می‌‌باشد گرفتیم. در ابتدا قبل از شروع بررسی تاریخی ترکی بودن زبان مردم آذربایجان از حداقل هفت هزار سال قبل تا به امروز سخنی چند با نویسنده محترم داریم.

نویسنده گرامی اطلاعات نادرستی که جنابعالی سعی در تلقین آنها به خواننده دارید به پیرو سیاستهای شونیستی و پان فارسیستی رژیم پهلوی می‌باشد، که بعد از انقلاب اسلامی نیز ادامه دارد، البته از شدت آن کمی کاسته شده است. بنابراین جنابعالی می‌توانید از منابع بی‌طرف و بی‌غرض که بعد از انقلاب به چاپ رسیده برای پی بردن به واقعیات‌های تاریخی استفاده نمایید.

همانطور که آقای خامنه‌ای در سفر خود به استان اردبیل بیان داشتند رمز وحدت ملی ایران نه زبان فارسی بلکه دین مبین اسلام می‌باشد، و لذا در گفتار و نوشتارهای خود این بیانات را مد نظر داشته باشید و سعی در پیاده نمودن سیاستهای فرسوده رژیم پهلوی نفرمایید.

همچنین توجه جنابعالی و امثالهم به این آیه از قرآن بسیار ضروری می‌باشد: « و من ایاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فی ذالک لایات للعالمین» (سوره روم آیه ۲۲)

ترجمه: از نشانه‌های او (خداوند) است، آفرینش زمین و آسمان و اختلاف زبانها و نژادها است، اینها آیات خداوند را برای انسان روشن می‌سازد.

اما زبان مورد ادعائی نویسنده مقاله عنوان شده، و سایر منابع وابسته به شوونیسم که هیچگونه وجود خارجی ندارد و لازم به ذکر است که این زبان اختراع جاسوس و عامل انگلیسی در ایران (احمد کسروی) می‌باشد، که ایشان نیم زبانهای تاتی و تالشی موجود در بعضی از روستاهای منطقه مرند را که متکلمین آن حتی به چند هزار نفر هم نمی‌رسد را به عنوان زبان آذری تلقی کرده که گویا زبان باستانی آذربایجان نیز بوده.البته این ادعاها به هیچ گونه پایگاه علمی وابسته نیست، چرا که کسی از گرامر، قواعد، دستورزبان،‌صرف و نحو زبانی جعلی بنام آذری اطلاعی ندارد و قواعد آنرا تدوین نکرده از تاریخ رونق و ادامه حیات آن و کاربرد و قلمرو نفوذ ادعائی آن، فولکلور، داستان، افسانه و آثار برگزیده نظم و نثر یا … اثری ملموس ارائه نشده، از نقش زبان ادعائی (آذری) در ادبیات فارسی و زبان ترکی و زبانهای دیگر، ماقبل و مابعد آن چیزی در بین نیست و اگر واقعاً هست در کجا تدریس می‌شود؟ کسی تا به حال آنرا یاد نگرفته و کسی یاد نداده و اگر وجود داشت، در هفتاد سال گذشته بدون شک در دانشکده‌های ادبیات خود، جزء دروس اجباری تدریس، و جزء مواد درسی مؤسسات عالی یا در برنامه درسی دبیرستانها قرار می‌گرفت.۱

همچنین زبان ترکی که به ادعای نویسنده در زمان صفویه به میان آمده (یعنی که به قول ایشان سابقاً وجود نداشته) هم قبل و هم بعد از صفویه آثار ارجمندی بر جای گذاشته است که تعداد آنها بالغ بر صدها کتاب، رساله و اثر علمی، ادبی، فلسفی، شعر، نظم و نثر می‌باشد که بعضی از آثار ماقبلی صفوی عبارتند از: قوتاد، قوبیلیک، نهج الفرادیس، عتبه الحقایق، صحاح‌العجم، اغوزنامه، دیوان الغات الترک محمود کاشغری و صدها اثر دیگر که طبعاً برای نوشتن آنها پشتوانه ادبی هزاران ساله لازم است که با فرض آذری بودن ترکان آذربایجان نمی‌توان کتابهای خلق الساعه نوشت.

اما جالبتر اینکه حتی یک کتاب یا دیوان به زبان آذری وجود ندارد.۲ ولی استحکام زبان ترکی تا آنجاست که توانست زبان عربی را که جزو زبانهای با قاعده و گسترده دنیاست پس از حمله اعراب در آذربایجان، منزوی و مستحیل کند چنانچه زبان عربی وارد آذربایجان نشده و ادامه حیات نداده است.۳

همچنین نویسنده محترم مقاله نام برده و مدافعان زبان آذری، گاه سلجوقیان، گاه غزنویان، گاه مغولها و گاه صفویان را موجب تُرک شدن ترکهای آذربایجان می‌دانند. اما کسی که کمترین اطلاعی از تاریخ داشته باشد، به خوبی می‌داندکه مغولها از چین تا غرب آفریقا و از سیبری تا اقیانوس هند را تحت حکومت داشتند و خانهای مغول بر تمام آسیای میانه و هندوستان و ایران حکمرانی می‌کردند پس چرا مردم سایر مناطق غیر ترک زبان را ترک نکرده‌اند؟

سلجوقیان، غزنویان، اتابکان، صفویان  که همگی ترک بودند در سایر نقاط ایران بیش از آذربایجان حکومت کرده‌اند و پایتخت دیرپای صفویان و سلجوقیان، اصفهان بوده و شهرهای تبریز ، مراغه و اردبیل کمتر به عنوان پایتخت حکومتهای فوق بوده اما چرا در این بین فقط مردم آذربایجان ترک شده ولی مثلاً مردم اصفهان ترک نشده‌اند و چگونه بعد از هفتاد سال تبلیغات با استفاده از بیت‌المال و وسایل ارتباطی پیشرفته و آموزش اجباری فارسی، ترکهای آذربایجان فارس نشده‌اند، اما در زمان فلان شاه، باعدم وجود حتی یک صدم از این امکانات مردم غیر ترک یکباره ترک شده‌اند؟ و چرا اینگونه افراد در بررسی زبان مردم آذربایجان از زبان حداقل بیست و پنج میلیون آذربایجانی تُرک، چشم پوشی نموده و به گویش چند هزار نفر به لهجه‌های تاتی و هرزنی پناه می‌برند؟

اما به منظور بررسی زبان آذربایجان در طول تاریخ، در ابتدا به بررسی تاریخ اقوام و حکومتهایی که در آذربایجان بوده‌اند می‌پردازیم. در مورد ملتهایی که قبلاً در آذربایجان زیسته‌اند می‌توان به سومئرها، ایلامیها، هوری‌ها، آراتتاها، کاسسی‌ها، قوتتی‌ها، لولوبی‌ها، اورارتوها، ایشغوزها (ایسکیت‌ها)، مانناها، گیلزان‌ها، کاسپی‌ها و … اشاره کرد که زبان تمامی آنها التصاقی و جزو خانواده زبانهای ترکی بوده.۴ از این میان سومئریها، ایلامیها و هوری‌ها اقوامی بودند که اولین تمدنها و مدنیّتها را روی زمین بنا نهادند.

با توجه به کتب ارزشمندی چون کتابهای پی‌یئرآمیه، دکتر ضیاء صدر، پروفسور دکتر زهتابی و … می‌توان به صراحت گفت که آذربایجان از حدود هفت هزار سال قبل جایگاه تمدنهای نامبرده می‌باشد. در این مورد نیز چندی پیش یک هیأت باستانشناسی آمریکایی – ایرانی در تپه حسنلو به کشفهای ارزشمندی دست یافتند. رهبر این هیأت (رائبرت دالسون) بعد از تحقیقات فراوان، تاریخ این منطقه را به ده دوره تقسیم کرد که اولین دوره حدود ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد و چهارمین دوره مربوط به ۱۳۰۰ سال قبل از میلاد تا ۸۰۰ سال قبل از میلاد می‌باشد. که اولین دوره مربوط به هوریها و آخرین دوره مربوط به مانناها می‌باشد.۵

۱ – جایگاه اصلی هوریها در هزاره ۳ و ۴ (۶۰۰ سال قبل) در آذربایجان و مناطقی از قسمتهای شمالی زاگرس و کوههای توروس بود.۶ همچنین از ربع سوم هزاره قبل از میلاد (۲۴۰۰ سال قبل از میلاد) سند نوشته‌ای بدست آمده که با الفبای اککد و به زبان التصاقی هوری بوده که این سند متعلق به یکی از پادشاهان هوری بنام تیشاری می‌باشد و نیز نام یکی دیگر از پادشاهان هوریها به نام ساشانار که در ۱۴۵۰ سال قبل از میلاد حکومت می‌کرده نیز معلوم است.۷

۲ – کاسسی‌ها: درست است که کاسسی‌ها در آذربایجان نبودند ولی در همسایگی آنها می‌زیستند. و تقریباً ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد مابین ایلام و مناطقی از آذربایجان ساکن بودند۸ و به دلیل همزبانی و ارتباط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی تاثیر زیادی در تاریخ آذربایجان داشته‌اند.

۳ – قوتتی‌ها در ۲۸۰۰ سال قبل از میلاد و لولوبی‌ها ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد در شرق و جنوب دریاچه ارومیه و قزوین و همدان ساکن بوده و حکومت کرده‌اند.۹

۴ – اورارتوها ۱۰۰۰ سال قبل از میلاد در آناتولی و پیرامون دریاچه وان و کوههای زاگرس و اطراف دریاچه ارومیه و شهرهای ماکو و نخجوان امروزی صاحب تمدن بوده‌اند.۱۰

۵ – در اوایل عصر ۱۹ قبل از میلاد، قبایل مانناها با به هم پیوستن، دولت بزرگی در آذربایجان به وجود آورده و حکومت کرده‌اند.۱۱

۶ – مادها که اولادهای قوتتی‌ها و لولوبی‌ها بودند ۶۷۰ سال قبل از میلاد با اعتلاف با مانناها حکومتی قدرتمند به وجود آوردند که همدان، اراک، ساوه، زرند، سونقور، کاشان، قم ، قزوین ، زنجان و … تحت حاکمیت آنها بوده.۱۲

واما در مورد زبان، همچنین ارتباط زبانی مادها و سومئرها دیاکونوف در فصل ۴۲ کتاب خود می‌نویسد که در لیست نامهای شاهان ماد یعنی قوتتی‌ها، به نامهایی بر می‌خوریم که در لیست نام شاهان سومئر می‌باشد.

از دیگر همسایگان مادها که همزمان با آنها بوده و زبان هردوی آنها از یک خانواده می‌باشد می‌توان به ایشغوزها اشاره کرد که در قرنهای ۷ و ۸ قبل از میلاد در قسمتهایی از آذربایجان زندگی کرده‌اند.

برخلاف آنچه که امروز شایع شده مادها نوه یک قبیله منفرد بودند که به اصطلاح از سایر آریائیها جدا شده و در آذربایجان ساکن شده‌اند و نه به رغم عقیده شایع، دایر بر اینکه منابع مربوط به تاریخ ماد فوق العاده ناچیز است، منابع آشوری از قرن هفتم تا قرن نهم قبل از میلاد نه تنها برای احیای تاریخ باستان آذربایجان کافی است بلکه جزئیات مهمی را نیز روشن می‌سازد. با تغییر و تحولات در اوضاع سیاسی آنروزگار در آذربایجان، هفت قبیله آذربایجان باستان که قبلاً جزو اتحادیه ماننا و اورارتووساکایی بودند اتحادیه‌ای تشکیل دادند که بعدها یونانیان باستان آنها را میدیا آنچه ما، ماد می‌نامیم نامیدند، این قبایل را هرودوت تاریخ نگار یونانی چنین نام می‌برد:

۱ – بوآسای Bousai

۲ – پارتلاکئنوی Parelakenoi

۳ – آستروخات Stroukhotes

۴ – مغ Magai

۵ – بودیو Boudioi

۶ – آری زانتوی Ariazantoi

۷ – ماد Mid

و نیز مطالعه نامهای شهرها و ولایات ماد نشان می‌دهد که آنان آریایی نیستند.

بعد از آشنایی با تعدادی از اقوام و حکومتهای آذربایجان، اینک به بررسی نوع زبان آنها می‌پردازیم.

طبق تقسیم بندی متخصصان زبان‌شناس، کل زبانهای موجود در دنیا به سه شاخه تقسیم بندی می‌شود:۱۳

۱ – زبانهای التصاقی که تمام زبانهای مربوطه به خانواده زبان ترکی در این شاخه قرار دارند.

۲ – زبانهای تحلیلی که از مهمترین زبان این شاخه می‌توان به زبان عربی اشاره کرد (با توجه به این که فارسی نیز سی و سومین لهجه زبان عربی می‌باشد بنابراین فارسی نیز در این شاخه قرار دارد.)۱۴

۳ – زبانهای هجایی که از شاخص‌ترین زبانهای این شاخه نیز می‌توان به زبان چینی اشاره کرد.

حال با توجه به این تقسیم‌بندی و با توجه به اسناد تاریخی و علمی به بررسی نوع زبان اقوام ساکن در آذربایجان می‌پردازیم.

طبق تحقیقات هومئل زبانهای ایلام وسومئر از یک پایه و جزو زبانهای اورال- آلتایی (التصاقی) می‌باشد. ۱۵زبانهای هوری و لولوبی نیز نه، تحلیلی و نه هجایی بوده، بلکه آنهانیز جزو زبانهای التصاقی می‌باشند.۱۶

همچنین طبق نظریه ماراک دئمیکین (آکادئمیکین) زبان کاسسی‌ها، ایلامی‌ها، قوتتی‌ها، مادها و مانناها نیز التصاقی بود.۱۷

زبانهای قوتتی‌ها، لولوبی‌ها همانند بوده و با زبانهای اورارتوها و هوری‌ها خویشاوند می‌باشند.۱۸

بدین ترتیب است که از ۷۰۰۰ سال قبل تا ۲۵۰۰ سال قبل یعنی مدت ۴۵۰۰ سال به طور مطلق در منطقه جغرافیایی آذربایجان تنها و تنها اقوام التصاقی زبان (ترک) زندگی و حکومت کرده‌اند . همچنین اگر تاریخ بعد از ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد را بررسی کنیم باز آذربایجان در بیشتر مقاطع تاریخی مستقل از حکومت‌های دیگر منطقه بوده، به طوریکه در زمان هخامنشیان آذربایجان در مقابل آریاییها سرفرود نیاورده و تا سرنگونی این حکومت، تمام فرهنگها و آداب و سنن و زبان خود را حفظ کرده همچنین در تایید گفته بالا می‌توان به کشته شدن کورش، شاه هخامنشیان توسط ملکه آذربایجان (تومروس) اشاره کرد.۲۰

در زمان سلوکیان نیز کل آذربایجان مستقل از حکومت سلوکیان بوده و اسکندر نتوانست آذربایجان را به تصرف درآورد.۲۱و در این مورد استرابو جغرافیدان یونانی می‌نویسد: در زمان حمله اسکندر، سرداری بنام آتوروپات آذربایجان را از چنگ اندازی اسکــندر محفوظ نگهداشت.۲۲

در زمان ساسانیان نیز آذربایجان مستقل بوده و حتی بعد از شاپور دوم، ساسانیان با هیتی‌ها (هیاطله) پیمان اتحاد بستند تا در شمال غرب با روم بجنگد.۲۳ بعد از اسلام نیز ترکان اغوز که شمشیر اسلام نامیده می‌شده‌اند، در آذربایجان حکومت قدرتمندی بنا کرده و با ملازگرد مبارزه کرده و توسط آلپ ارسلان ضربه سنگینی به آنها واردآوردند. بعد از اغوزها نیز حکومتهایی که در آذربایجان و گاهی در مناطقی از ایران حکومت می‌کرده‌اند. از جمله غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، مغولها، اتابکیان، تاتارها، آق‌قویونلوها، قره‌قویونلوها، صفویان، افشاریان و قاجارها تماماً ترک زبان (التصاقی) می‌باشند.

در مورد ترکی بودن زبان مردم آذربایجان اسناد و مدارک بسیار زیادی موجود است، مثلاً: دیونیوس پریگت جغرافی‌نگار و شاعر یونانی صده چهار میلادی ترک زبانان را ساکن اصلی این منطقه می‌داند و نیز محمد عوفی در ذکر خلافت عمربن عبدالعزیز که از سال ۹۹ تا ۱۰۱ هجری ادامه داشت، از قیام بیست هزار ترک آذربایجانی سخن می‌گوید.

همچنین اخبار موثّق عبیدبن‌شریعه جرهومی که شخص معمّر و محترم در دربار اموی بوده در حضور معاویه سخن می‌گوید: (آذربایجان از سرزمین ترکان است) و این خبر را طبری و به نقل از او بلعمی و حمزه اصفهانی و ابن اثیر در کتابهای تاریخ بلعمی، تاریخ طبری، تاریخ پیامبران و الکامل گزارش کرده‌اند که از متون معتبر اسلامی به شمار می‌روند.

از دیگر محققانی که آذربایجان را به عنوان سرزمین ترکها نام می‌برند می‌توان : ژ . اوپر، قرتیز هومئل، ا . م . محمد اوف، ت . حاجی یف، گ . ا . ملیکشویلی، ع . دمیرچی‌زاده، تیمور پیر هاشمی، یامپولسکی، ی . ک . یوسف‌اف، یومینوس ، وروشل گوگازیان. زکی ولید دوغان، پروفسور دکتر محمد تقی زهتابی و دهها محقق و دانشمند را نام برد.

در این میان بهتر است به نظر یامپولسکی نیز اشاره کرد که می‌گوید: ترکها در اطراف دریاچه ارومیه زندگی می‌کنند و آشوریها آنها را توروک türük (یامون توروک به معنی ترکهای نیرومند) نام برده‌اند و در سنگ نوشته‌های اورارتوئی هم سخن از قومی بنام توریخی رفته که در آذربایجان می‌زیستند. (اوایل هزاره قبل از میلاد) و می‌گوید توروکها یا توریخی‌ها همان ترکها هستند.

بهر حال ترک بودن ملت آذربایجان از هزاران سال قبل بر همه کس مسلّم می‌باشد و دیگر نیاز به توضیح اضافی احساس نمی‌شود ولی در مورد سابقه تاریخی خود فارسها کمی توضیح را لازم دیدیم:

برخی از نسب شناسان، فارسها را از نسل «فارس بن یا سور بن نوح» و بعضی دیگر آنها را از فرزندان «فارس بن یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم» و بعضی دیگر از نسل «فرزندان یسراسود پسر سام پسر نوح» و بعضی از نسل اسماعیل می‌دانند. واژه فارس در زبان عربی به معنی سوارکار بوده و غیاث الدین رامپوری در غیاث اللغات همین معنی را فارس دانسته همچنین به عقیده غیاث الدین رامپوری فارسها از نسل «پارس پسر پهلو بن سام بن نوح » هستند.۲۴

مسعودی در کتاب «مروج الذهب » در مورد نسب فارسها می‌نویسد «فارس» از فرزندان ارم بن افخشد بن سام بن نوح بوده که او چند ده پسر آورد که همگی سوارکار بودند و چون سوار را بعربی فارس گفتند این قوم را نیز به انتساب فروسیت و سوارکاری فارس نامیدند.همچنین در جایی دیگر خطان بن معلی فارس‌ [ درشعری] در این باب می‌گوید: سبب ما بود که فارسان را فارس گفتند و سواران و سالخوردگانی که بروز تاخت و تاز، چون گوی بدور هم می‌پیچیدند از ما بودند.

مسعودی در ادامه بحث خود در مورد اصل ونسب فارسها می‌نویسد : بیشتر حکمای عرب از تیره نزّار بن محمد چنین گویند و در مورد آغاز نسب مطابق آن رفتار کنند و تعدادی از ایرانیان نیز پیرو این باشند و انکار آن نکنند۲۵٫ پس چنانکه از مستندات فوق بر می‌آید و بسیاری از ایرانیان نیز پیرو این باشند و انکار آن نکنند. فارسها از نسل اعراب می‌باشند و نیز چنانچه می‌دانیم حضرت ابراهیم(ع) فرزندان بسیاری داشت که حضرت اسحاق(ع) و حضرت اسماعیل(ع) از همه معروفترند، بر طبق نظر بعضی از نسب شناسان، فارسها از نسل «حضرت اسماعیل‌(ع) » هستند و در این مورد می‌گویند که وقتی سارا زن حضرت ابراهیم(ع)کنیز خود هاجر را به ابراهیم بخشید از هاجر فرزندی بنام اسماعیل متولد شد و چون سارا به آن رشک می‌ورزید لذا حضرت ابراهیم(ع) او را به سرزمین مکه فرستاد و در همین مکه بود که حضرت اسماعیل(ع) با زنی از قوم بنی جرهم ازدواج کرد و نسل فارسها از او پدید آمد.۲۶

همچنین در این مورد می‌توان با توجه به آثار مکتوب دانشمندان ایرانی فارس، زبان واقعی قوم فارس را که زبان اکنون آنها نیز منشعب از آن است را تشخیص داد. ما در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم: «سیبویه (دایره المعارف بریتانیکا جلد۱ ، ص ۴۶۱ ) ، طبری – تاریخ نگار (بریتانیکا ج ۱ ،ص ۵۹۴ ) فارابی فیلسوف (بریتانیکا، ج ۹ ، ص ۶۵) ، ابن قتیبه (بریتانیکا ج ۱۱ ص ۱۰۲۱ ) ، ابوالفرج اصفهانی (بریتانیکا، ج۱ ، ص ۵۶ ) ابو معشر بلخی (امریکانا، جلد ۱ ص ۳۴۰ ) جابر (بریتانیکا، ج ۱ ، ص ۴۶) فارابی (گرانلاروس ج ۱ ، ص ۹۰۲ )‌رازی (گراندلاروس) و … لازم به ذکر است که تألیفات تمامی این دانشمندان به زبان عربی می‌باشد که حتی در دانشنامه‌های نام برده، خود دانشمندان نیز به عنوان عرب شناخته شده‌اند.۲۷

با توجه به اسنادی که از تعداد کمی از آنها در این مقاله استفاده شده، بهتر است نویسنده محترم تاریخ فارسها را با دیدی بدون تعصب و بدور از هر گونه گرایش پان ‌فارسیستی مورد ملاحظه قرار داده و ایرانی بودن را نه با معیار فارس بودن بلکه با معیار اسلام بسنجند، همچنین یادآوری کوچکی به نویسنده محترم داریم و آن اینکه با توجه به مقاله ایشان که در قسمتی از آن نوشته‌اند: [ با توجه به نژاد مردم آذربایجان به راحتی می‌توان نوع زبان آنها را نیز تعیین کرد] بهتر است در نظر داشته باشند که به هیچوجه نژاد یک ملت نشانگر زبان خاصی برای آن ملت نیست، چرا که در آن صورت در دنیا فقط چند زبان وجود داشت، نه هزاران زبان زنده کنونی و از بین رفته قبلی ، و نیز در قسمتی دیگر از مقاله ایشان به آمدن ترکان به این مناطق در قرون پنجم هجری اشاره می‌کنند که تعجب خواننده را برمی‌انگیزد، چرا که در آن صورت دروغ بودن شاهنامه فردوسی که سراسر توهین به ترکها است آشکار می‌شود. همچنین نویسنده محترم مطالب زیر را نیز در خاطر داشته باشند که یکی از نامدارترین جاسوسان بریتانیا در ایران که بانی و یکی از دست اندرکاران فعال تاریخ پان ‌فارسیسم می‌باشد شاپور . جی . رپورتر است که با توجه به اسناد و مدارک موجود در آرشیو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، می‌توانید به حمایت انگلیسیها و اروپایی‌ها نه از پان ترکیستها، بلکه از پان ‌فارسیستها پی ببرید.۲۸ در ضمن نویسنده محترم، پان‌ فارسیسم را نیز در لیست پانهایی که تشکیل داده‌اند، قرار دهند.

منابع

۱ – نقدی بر کتاب زبان آذری نوشته دکتر جواد هیئت

۲ – نقدی بر کتاب زبان آذری نوشته دکتر جواد هیئت

۳ – سلماس در مسیر تاریخ ده هزار ساله – توحید ملک زاده.

۴ – تاریخ دیرین ترکان ایران – پروفسور دکتر زهتابی و تاریخ ایلام – پی یئر آمیه (ترجمه شیرین بیانی) صفحات ۳ ، ۵۰ ، ۵۱ ،۶۰، ۶۶ .

۵ – آذربایجان در سیر تاریخ – صفحه ۲۶۲ – تاریخ دیرین ترکان ایران – پرفسور زهتابی .

۶ – تاریخ دیرین ترکان ایران – پروفسور دکتر زهتابی صفحه ۹۴ .

۷ – تاریخ دیرین ترکان ایران – پروفسور دکتر زهتابی صفحه۹۵ .

۸ – تاریخ ماد- دیاکونوف صفحه ۱۰۰ .

۹ – تاریخ ماد – دیاکونوف صفحه ۲۱۰ .

۱۰ – تاریخ دیرین ترکان ایران- پروفسور دکتر زهتابی.

۱۱ – تاریخ آذربایجان – آ.ن قلی اوف صفحه ۱۷ .

۱۲ – تاریخ دیرین ترکان ایران- پروفسور دکتر زهتابی صفحه۲۶۴ .

۱۳ – زبان ترکی و لهجه‌های آن – دکتر جواد هیئت صفحه ۲۵ .

۱۴ – تحقیقات سازمان یونسکو در مورد زبانهای دنیا – هفته نامه امید زنجان چهارشنبه ۲۰ خرداد ۷۸ شماره ۲۸۶ صفحه ۳ .

۱۵ – سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی دکتر جواد هیئت صفحه ۲۱ .

۱۶ – تاریخ ماد – دیاکونوف صفحه ۱۰۱ .

۱۷ – تاریخ دیرین ترکان ایران – پروفسور دکتر زهتابی صفحه۲۵۴ .

۱۸ – تاریخ ماد – دیاکونوف صفحه ۹۹ – و تاریخ دیرین ترکان ایران صفحه ۹۵ .

۱۹ – اشکانیان – دیاکونوف، ترجمه کشاورز صفحه ۱۱۶ .

۲۰ – ایران باستان – پیرنیا جلد یک صفحه ۴۵۲ – ۴۴۹ و تاریخ دیرین ترکان ایران – صفحه ۶۳۷ .

۲۱ – اشکانیان – دیاکونوف صفحه ۸ .

۲۲ – تاریخ ارومیه – احمد کاویانپور ص ۵۵ – ۵۴ .

۲۳ – تاریخ اجتماعی ایران – مرتضی راوندی صفحه ۶۱۶ – ۶۱۱ .

۲۴ – غیاث اللغات- صفحه ۶۳۳ .

۲۵ – مروج الذهب- جلد اول صفحه ۲۳۱ .

۲۶ – تاریخ گزیده حمد ا… مستوفی به اهتمام دکتر عبدالحسین نوابی – موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران ۱۳۶۶ صفحه ۳۰ .

۲۷ – روزنامه جام جم – صفحه ۷ – پنج‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۱ / سال سوم / شماره ۵۸۶ .

۲۸ – نشریه بهار – شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۷۹٫

نویسنده : مهندس بهنام بابازاده


ضمیمه:


اسامی باستانی «گیزیل بوندا» یا «آرازیاش» ، «بیل آلی» ، «اوشکایا» ، «اوشکاکان» ،«ار یارما» و … که در کتیبه های آشوری از حدود ۵۰۰۰ سال محفوظ مانده و در تاریخ ماد نوشته دیاکونوف آورده شده به اندازه ای معانی روشن و واضحی دارند و برهان قاطعی هستند آیا میشود خللی در معانی ترکی این مکانهای باستانی ایجاد کرد؟

اکثر نویسندگان به مانند دیاکونوف با وجود اینکه خود معترفند که زبانهای باستانی آزربایجان و منطقه غرب ایران زبانهایی پروتورک و التصاقی میباشد ولی با این وجود سعی در کتمان حقیقت دارند .

توجه بفرمائید خود دیاکونوف با وجود اینکه اذعان دارد زبان مادی التصاقی بوده و با زبان عیلامی پیوستگی دارد و زبان عیلامی شبیه ترکی است باز «مادها» را آریایی مینامند.
ملاحظه بفرمائید:
در آخرین سطر صفحه ۸۱ (کتاب تاریخ ماد نوشته دیاکونوف و ترجمه کریم کشاورز زیر نظر احسان یار شاطر )نوشته :
/ یکی از زبانهایی که السنه مادی/ ادامه در صفحه ۸۲/محتملاً بدان مربوط بوده اند ،همانا زبان آلبانی است که هنوز مورد مطالعه قرار نگرفته است. و زبان دیگری که پیوستگی به زبان مادی دارد -یعنی زبان عیلامی-از لحاظ ترکیب لغوی و قواعد دستوری آنچنانکه باید و شاید بررسی نشده است.
در زبان عیلامی شیوه ویژه ساختن اجزای متشکله کلمه همانا روش الحاقی یا «آگلوتیناتیو» است. یعنی متصل کردن عناصر مجزائی که هر یک از آنها وظیفه خاصی را ایفا کنند./
در ادامه میگوید : /این اصل خاص زبانهای آلتائی (ترک و مغولی) و … و زبانهای باستانی شرقی از قبیل هوریانی و اورارتوئی و شومری نیز بسط می یابد. بدین سبب چند بار کوشش شده است که زبان عیلامی را با یکی از السنه خانواده های لسانی مزبور مربوط سازند. احتمال چنین ارتباطی -گرچه هنوز ثابت نشده-ولی قوی است./
و در ادامه چنین مینویسند: /ولی با اینکه زبان عیلامی ممکن است،فی المثل،با زبانهای ترک و مغول تا حدی خویشاوندی داشته باشد،معهذا خویشاوندی تنها-حتی در صورتی که ثابت گردد هم-دلیل اینکه از آن زبان مشتق گشته نمیباشد. در هر حال راجع به زبان عیلامی تا آن حد که بر ما معلوم است میتوان گفت که ذخیره اصلی لغوی و ساختمان دستوری السنه ترک و مغول را نمیتوان از آن مشتق دانست./

اما چرا ذخیره اصلی لغوی و دستوری السنه ترکی و مغولی را نمیتوان از آن مشتق دانست؟در حالیکه هر دو زبان (ترکی و عیلامی) از نظر دستوری التصاقی بوده و از نظر لغوی نیز لغات کاملاً مشابهی دارند.
پس کاسه ای زیر نیم کاسه بوده که اجازه نداده آندو را مشتق از هم بداند.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بعد از انتشار کتاب «فرضیه زبان آذری و کسروی» اثر دکتر حسین محمدزاده صدیق، پا در هوا بودن این فرضیه به اثبات رسید و اغلب محافل زبانشناسی دانشگاه های اروپا و ترکیه در بولتنهای خود آن را به بحث گذاشتند. اکنون دیگر صحبت کردن از زبان آذری نوعی شانتاژ سیاسی به شمار میرود. برای مزید اطلاع مصاحبه ای را که برادر من آقای سید احسان شکرخدا با مولف کتاب فوق انجام داده اند جهت مزید اطلاع در زیر می آورم:
لینک منبع در سایت دوستداران دکتر حسین محمدزاده صدیق:
http://www.duzgun.ir/akhbar/mosahebe2.php

نیم قرن سردرگمی در زبانشناسی ایرانی

اخیراً مشاهده میشود که در برخی از سایتها و وبلاگ‌ها، بعضی‌ها تحلیل‌ها و برداشت‌های خاصی از نظرات علمی استاد دکتر حسین محمدزاده صدیق در کتاب «فرضیه‌ی زبان آذری و کسروی» می‌کنند و از آن جا که کتاب در دسترس جوانان نیست تا خود، آن را با دقت علمی بخوانند، جهت رفع شبهات به محضر استاد رسیدیم و این شبهات را به صورت سؤال خدمت ایشان مطرح کردیم. متن سوال و جواب با استاد را در ادامه می‌خوانید.

سید احسان شکرخدایی

۱۷ مرداد ۱۳۹۱

(گفتگویی کوتاه با دکترح. م. صدیق در زمینه‌ی بازخوردهای انتشار کتاب فرضیه‌ی زبان آذری و کسروی)

سوال ۱: استاد! در کتاب شما آیا قوم یا زبانی با نام آذری معرفی شده است؟

من با مستندات کافی و با تکیه بر داده‌های متون تاریخی جهان اسلام و یافته‌های نوین دیرین کاوی، در این کتاب توانسته‌ام ثابت کنم که در تاریخ، قوم و زبانی با نام «آذری» هیچ گاه وجود نداشته است. ادعای کسروی نیز مبنی بر وجود قوم و زبانی با نام آذری فرضیه‌ای بیش نیست که تا کنون به اثبات نرسیده است. یعنی این فرضیه که گویا قبل از زبان ترکی، در آذربایجان زبانی یا نیم زبان و یا گویشی با نام «آذری» وجود داشته، تبدیل به حکم نشده است و در حد یک فرضیه باقی مانده است و خود کسروی بعدها اعتراف کرد که در طرح این فرضیه اغراض و مقاصد سیاسی داشته است. من نام کتاب را هم «فرضیه‌ی زبان آذری» گذاشته‌ام.

سوال ۲: درباره‌ی نمونه‌هایی که به عنوان متن‌های زبان آذری آورده می‌شود، چه می‌فرمایید؟

تمام نمونه‌های شعر و نثر که کسروی و شرکای او در هفتاد سال اخیر برای زبان موهوم آذری آورده‌اند، منسوب به گویش‌‌های تاتی، تالشی، کردی، هرزنی، گیلکی و غیره است که قلم به دستان غیرتمند و دانشی‌مردان معاصر این اقوام اخیراً خود زبان به اعتراض گشوده‌اند و این نمونه‌ها را به خودشان بازگردانده‌اند. یعنی اکنون دیگر برای این زبان موهوم، کسی نمی‌تواند متن (text) نشان دهد.

سوال ۳: به نظر شما آیا می‌توان الان به مردم و اهالی آذربایجان نام «آذری» اطلاق کرد؟

ببینید، اشتباه نکنید. اکثریت ما مردم ساکن آذربایجان (منهای برادران تالش، تات، کرد و غیره) ترک هستیم و در سر تا سر ایران اسلامی حضور داریم و زبانمان هم ترکی است که در نوع‌بندی زبان‌های ترکی جزو شاخه‌ی «ترکی غربی» به حساب می‌آید. اصلاً قومی با نام «آذری» وجود نداشته است که ما هم با آن نام نامیده شویم. استفاده از این عنوان برای اطلاق به مردم و زبان ما، سوء استفاده‌ی سیاسی رژیم پهلوی در ایران و سیاست سوسیالیستی در شوروی سابق از ۱۹۲۰ به بعد بوده است. اگر به هر تقدیر این اصطلاح جاافتاده است و تعبیراتی نظیر ترکی آذری، موسیقی آذری، رقص آذری، آشپزی آذری و غیره اکنون رایج است، در این اصطلاحات هدف گوینده انتساب این موارد به قوم موهوم «آذری» نیست بلکه نوعی منسوبیت به کلمه‌ی «آذر» است که ظاهراً به عنوان مخفف کلمه‌ی آذربایجان به کار می‌رود و من ثابت کرده‌ام این کلمه خودش نیز ترکی‌الاصل است و مستندات علمی آن را در کتاب آورده‌ام. ما ترکان با دیگر اقوام ساکن آذربایجان، آذربایجانی حساب می‌شویم نه «آذری».

سوال ۴: بعضی‌ها ادعا می‌کنند که کلمه‌ی «آذری» نمی‌تواند ترکی باشد؟

این بعضی‌ها اشتباهشان در آن جاست که مرعوب ادعاهای به ظاهر علمی کارگزاران ترکی‌ستیز رژیم پهلوی شده‌اند و این کلمه را اصطلاحاً اوستایی، پهلوی، آریایی و غیره می‌شمارند و توان علمی رد آن را ندارند. من در کتاب نشان داده‌ام که کلمه‌ی «آز+ ار» ترکی است و ربطی به کلمه‌ی «آذر» اصطلاحاً اوستایی ندارد. یعنی ما در این جا با دو کلمه و دو اشتقاق رو در رو هستیم: نخست کلمه‌ی «آذری» با ریشه‌ی باصطلاح فارسی و دوم کلمه‌ی «آز+ ار» با ریشه‌ی ترکی.

گذشته از آن، من نشان داده‌ام کلمه‌ی «آذر» هم که آن را باصطلاح اوستایی و یا چیز دیگر می‌نامند، خود با ریشه‌ی ترکی «آتماق» و «آتش» قرابت دارد.

سؤال ۵: به نظر شما چرا برخی‌ها می‌خواهند در این زمینه شبهه افکنی کنند؟

در کتاب من شبهه‌ای وجود ندارد. مطالب بسیار صریح و روشن و متکی به مستندات و دلایل و مدارک علمی کافی بیان شده است. اگر دقیق خوانده شود، واهی بودن «تئوری زبان و قوم آذری» روشن خواهد شد. من نشان داده‌ام حتی اساس و بنیاد نظریه‌ی کسروی و شرکای او که لفظ «الاذریه» در متون عربی است، پا در هوا است. زیرا وقتی خود این کلمه هم ترکی الاصل باشد، این فرضیه چون حبابی جلوه خواهد کرد.

سؤال ۶: آیا در کلمه‌ی «آذری» یای نسبت وجود ندارد؟

البته وجود دارد. یعنی منسوب به آذر، مثل «بهاری» یعنی منسوب به بهار. اما همین یای نسبت هم که در گویش پهلوی به صورت «ایگ ig» بوده است، به نظر می‌رسد با پی افزوده‌ی چهار شکلی ıq/ ig/ uq/ ük در ترکی باستان همریشه باشد. این یک بحث ظریف علمی است و در حوصله‌ی مصاحبه نمی‌گنجد، من در کتاب خودم، این یافته‌های علمی را به طور تفصیل به بحث گذاشته‌ام.

سؤال ۷: بعضی‌ها برداشت کرده‌اند که شما خواسته‌اید بگویید که مردم آذربایجان، آذری هستند و نه ترک.

این برداشت آنان است. برداشت آزاد است و محترم. اما به شما توصیه می‌کنم در چنین شرایطی فوری به کتاب مراجعه بفرمایید تا صحت و سقم «برداشت» را ارزیابی کنید.

سؤال ۸: به خاطر نشر این کتاب، کسانی به شما جسارت کردند . . .

من این موارد را که اشاره می‌کنید، نه می‌بینم و نه می‌شنوم، واقعا وقت هم ندارم که به آن‌ها بپردازم. به مرتکبین پلشت‌نگاری‌ها آدم‌هایی مثل خودشان باید پاسخ دهند. شما را هم توصیه به نزاکت قلمی می‌کنم. برای من این مهم است که توانستم ثمره‌ی چهل سال کاوش‌های علمی خود را در یک مسأله‌ی بسیار مهم و حیاتی مردم آذربایجان با اخذ مجوز رسمی و با رو سفیدی کامل و فراخی پیشانی انتشار دهم.

این کتاب در حال حاضر در جمهوری آذربایجان، ترکیه و اروپا ترجمه می‌شود. من با خارج از کشور کاری ندارم، دوست دارم در داخل کشور خودمان در بوته‌ی نقد قرار بگیرد اما در این دو سالی که از انتشار آن می‌گذرد، کسی نتوانسته است آن را نقد علمی کند. ظاهراً کتاب من به دلیل صد در صد علمی بودن قابل نقد نیست. این کتاب حاصل تمام مطالعات و تجربیات چهل ساله‌ی من در زمینه‌ی مورد بحث است. هر جمله‌ی آن مستند به سند علمی و مدلول مدرک و دلیل متقن و معتبر است. اگر هوچی‌گری‌هایی را که شما به آن اشاره کردید، در نظر بیاوریم، می‌بینیم که شرکای کسروی نمی‌توانند بپذیرند که نیم قرن دروغ گفته‌اند. وظیفه‌ی محقق مستقل فقط دروغ نگفتن است و بس.

یک محقق مستقل که برای کسی یا جایی کار نمی‌کند و مدیون کسی نیست، فقط تعهد اخلاقی و انسانی دارد که در تحقیقات خود دروغ نگوید و اگر اشتباه کرده باشد در رفع آن بکوشد. رعایت کردن احساسات کاذب و تعلقات سیاسی، حزبی و گروهی و بزرگداشت پهلوان‌پنبه‌ها وظیفه‌ی محقق نیست. کسروی با نبوغی ذاتی که داشت، متأسفانه با تکیه بر تعلقات سیاسی خود، چنین فرضیه‌ای را پیش کشید و نزدیک نیم قرن جهان زبانشناسی ایرانی را سر در گم و گیج کرد و به قول معروف «همه را سر کار گذاشت.» اکنون وقت آن رسیده است که همه به این واقعیت اعتراف کنند وگرنه با هوچی‌گری و جوسازی عرض خود می‌برند و زحمت ما می‌دارند. ترکی و فارسی دو بال نیرومندی است که حکمت اسلام در ایران با آن دو گسترش یافته است و اتحادی که ما ترکان با سایر اقوام ایرانی داریم به همین دلیل است که گسست پیدا نمی‌کند. یعنی وحدت ما الاهی، دینی، مذهبی، عقیدتی، آرمانی و انقلابی است و این وحدت خدشه‌پذیر نیست. چنان که سیاسی‌بازان ملی‌گرا و شرکای کسروی با انتشار حداقل یکصد عنوان کتاب در باصطلاح اثبات «زبان آذری» نتوانستند موجب تفرقه و تجزیه شوند و من به عنوان یکی از فرزندان مسلمان این مرز و بوم، امروز می‌توانم افتخار کنم که این دروغ بزرگ را بر ملا و این جعل و تحریف به ظاهر علمی را افشا کردم و مانعی برای پیشروی نفاق‌افکنان و تجزیه‌خواهان ملی‌گرا ایجاد نمودم. خداوند یاور صالحان و راست‌گویان است.

والله یؤید من یشاء

عیسی مجیدی
 


بؤلوم | آنا ديليميزه گؤره یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    1 باخیش

شاعیریمیز هوشنگ جعفری

چهارشنبه 10 دی 1393

+0 به یه ن

ری

یازار :

 +0 به یه ن

منبع:

زرندیه نین شعر وکولتورائوی(2)



منبع:وبلاگ زرندیه

هوشنگ جعفری زنگانلی را می‌توان یکی از محبوب ترین شاعران امروز آزربایجان دانست.

شاعری که , آوازه شهرتش از محدوده استان زنجان فراتر رفته ودرهمه کشورهای ترک زبان شناخته شده است . او که در ,سال 1337 در "قلمه جوق" زنجان به دنیا آمد و نقاش چیره دستی نیز به حساب می‌آید و تا کنون دو مجموعه شعر به نامهای , , آغ آتیم , و "گونش , را منتشر ساخته و در تدارک سومین مجموعه از آثار خویشاست .پاییز 84 در همایش سه روزه شعر و هنر دانشگاه آزاد تبریز بنام جشنواره سردار ملی ستار خان جعفری مهمان ویژه جشنواره بود و بارها و بارها به تشویق هنر دوستان آذری برایشان شعر خواند .

استاد جعفری هم اکنون , مدرن ترین شعرهای ترکی را می سرایند که بسیاری از شاعران جوان آزربایجان از ابتکارات ایشان در شعر ترکی تاثیر پذیرفته اند




گوزل زنگان



گوزل زنگان شهرلرین باشیدی

لعل و مرجان توپراغیدی داشیدی

ایران اوزوک زنگان اوزوک قاشیدی

سلام زنگان سلام آرزیم دیله گیم

سن اولماسان قدرت تاپماز بیله گیم

گزمه لیدی زنگان چله خانا سی

گورمه لیدی سولطانیه بناسی

آی قهرمان ایگیت لرین آناسی

سلام سیزه سلام سیزین ائلیزه

سلام گوزل گویچک تورکو دیلیزه

گوزل زنگان سنه اوره ک یانان یوخ

دردلریوی درک ائله ییب قانان یوخ

آنا یوردو سنی دوغرو سانان یوخ

باخانی وار اصفهانین کاشانین

یوخ کیمسه سی آنام یوردو زنگانین

اویرنجی لر گلیب بوردا یاشاللار

اوزلرینی دولدوراللار داشاللار

آتی مینیب دولاییدان آشللار

زنگان باخار گوزگوسونه اوزونه

یاش چیله نر چیلله خانا دوزونه

آچ قوللارین سال بوینوما جان کیمی

قوی چالیشیم داماریندا قان کیمی

ائل غمینده قلبیم اولوب شان کیمی

بیر شاعیرم اوره ک باغلی ائلیمه

چالیشیرام فرهنگیمه دیلیمه

,

,

یار آغلادی من آغلادیم


یارین بویون قوجاخلادیم یارآغلادی من آغلادیم

ییغشدی قونشولار بوتون جار آغلادی من آغلادیم

باشیندا قارلی داغلارا دانشدیم آیرلیق سوزون

بیر آه چکیب باشینداکی قار آغلادی من آغلادیم

طاریمدا نار آغاجلاری منی گوروب دانیشدیلار

بویومو زیتون اوشاخدی نار آغلادی من آغلادیم

ایله که اسدی بیر خزان تالاندی گوللیرم منیم

خبر چاتینجا بولبوله خار آغلادی من آغلادیم

اورک سوزون دئدیم تارا سیملر اولدی پارا پارا

یاواش یاواش سیزیلدادی تا آغلادی من آغلادیم

دئدیم کی حق منیم کی دیر باشیمی چکدیلر دارا

طنف سیخاندا بوینومو دار آغلادی من آغلادیم

جعفری یم بویوم بالا غم اورکده قالا قالا

یار جانمی آلا آلا یار آغلادی من آغلادیم

.....................................................


گپی دوستانه با استاد هوشنگ جعفری

 

زود میخندد , زود میگرید زود طوفانی میشود و زود هم ارام میگیرد. شاعر
نسل ها هوشنگ  جعفری دنیای رنگارنگی دارد سیطره ی شعرهایش نا متناهیست . چون ماهتاب از
دوردست ها می تراود , و به وقت نیاز مانند اتشفشان خروش میکند اهنگ حماسی اش شورانگیز
و دیکلماسیون اشعارش حیرت افزاست.هوشنگ جعفری میگوید سال 59 بود که سانحه
ای برای خانواده بنده رخ داد که منجر به فوت همسرم شد و خیلی از این اتفاق متاثر
و ازرده خاطر شدم مدتا ها سرشار از اشوب و اندوه بودم که باید به شکلی انفجار می
یافتم و فرو کش میکردم و این به جز زبان شعر ممکن نبود شروع به نوشتن کردم هم خودم
تا حدی تخلیه شدم و هم مورد استقبال مردم به ویژه قشر جوان واقع شد و این دهلیزی
برای ورود بنده به فضای روح انگیز شعر شد. وی در بخشی از سخنانش اضافه میکند :

((تاریخ سلیقه ای زیبا دارد و عناصر و اشخاص شاخص را دست چین می کند و ان شاعری که در
میان مردم باشد و درد های جامعه را بازتاب دهد ضمیمه خود می کند و در دامنه ای وسیع
امتداد می دهد و در این شرایط است که اگر شاعر رسالت خود را به نیکی انجام دهد
ایینه ای , می شود در , جیب , یکا یک مردم و طبیعتا کسی از ایینه دوری
نمی کند .)) این شاعر مردمی , ادامه می دهد شعر های "اغ اتیم " و "
اغ بولاغ" و " گله رم او گون کی سن اوزون اولان " و چند شعر دیگر
که مضامین اجتماعی دارند مورد توجه خیلی ها واقع شدند . وی اضافه می کند در , زلزله
ی ویرانگر طارم در خرداد ماه 69 من شش ماه در کنار انها بودم چادر زدم و با انها
زندگی کردم و هم دردی نمودم و حتی مسئولیت اردوگاه را به عهده داشتم که از ان به
بعد صدایم در جراید و رسانه ها انعکاس داده شد و بنده را ان زمان (شاعر زلزله
می شناختند) جعفری میگوید بعد ها سیلی در استان ایلام امد رفتم در ایلام صالح اباد
و مهران و ... با سیل زدگان هم دردی کردم و یادم هست روزی در داخل شهر قدم می زدم
که , باران گرفت و موجب تولد این شعر شد (دامچیلار داشلانیب سئل اولوب اخیر /
ائلیمین اوره گین یاندیریر یاخیر / سارانین تا توشو نیسگیلی باخیر / اماندیر سئل
اولما سئل اولما یاغیش...) , در انجا هم دیدم که خیلی ها اصلا تورکی
نمی دانستند ولی نوع حالات من و موسیقی شعر من تسلی خاطر برای انها ایجاد می کرد و
اسیب دیدگان و دردمندان کنار چادر بر گردم حلقه می زدند این هنرمند در خصوص استقبال
گسترده ی مردم از اشعارش می گوید :"چون عده ای دردمند می خواهند حرفشان را بزنند
ولی به دلیل ناتوانی زبانشان در حمل احساس و دردشان اشعار بنده را نماینده ی درد و
حالات روحی خود می دانند" جعفری در بخشی از صحبت هایش با بیان اینکه دنیا دنیای
اینترنت و ارتباطات است , اشاره می کند وقتی دنیا به یک دهکده ی جهانی تبدیل
شده و تمام دیوار ها برداشته شده است چگونه میتوان عده ای , را تجزیه طلب
نامید ما حقمان را می خواهیم که سالهاست نادیده گرفته می شود شاعر کتاب اغ اتیم در
بخشی نیز می گوید :(( خیلی ها می خواهند به استاندار بگویند (استاندار اسبق) چرا

جمعی از مدیران را با پول بیت المال به مکه می بری! , ولی نمی توانند رسا و گویا
سخن بگویند بنابراین وقتی شعر ((حاجیلار)) خطاب به استاندار نوشته میشود , و

رفتار و کردار وی را تقبیح و تکفیر می کند مورد استقبال عموم واقع میشود و انان این

شعر را نماینده ی واقعی اعتراض خود می دانند ))

و حتی از لبنان دانشجویی زنگ می زند و می گوید در دانشگاه لبنان شعر
((حاجیلار )) غوغا می کند و نیزدر باکو و المان ان شعر اعتراضی مورد توجه واقع
می شود و این نشانگر این است که هر جا مبارزه ای اتفاق بیافتد در تمام دنیا تحسین
می شود جالب اینکه شعر های انتقادی من در عرض دو روز تمام در اکثر ایران پخش و بولوتوث
می شود وی با اشاره به شعر" انتخابات و شورا ها " که در موبایل ها به
صورت بولوتوث فراگیر شد می گوید اینها درد جامعه ی ماست که از زبان شاعر جاری می شود
و در نهاد مردم می نشیند جعفری اشاره می کند من در زمانی در زنجان احساس تنهایی
می کردم و شعری نوشتم که یکی از ابیات ان این بود (ایران دا هونر دیلنچیلیک دیر
/باخما کی تاپار ویقار گئدنده ) ولی الان می دانم که اینگونه نیست و هر هنرمندی که
با مردم باشد تنها نمی ماند . شاعر گونش اضافه می کند به خاطر برنامه ی پاسداشتی که
قرار است در زنجان برایم گرفته شود قرار شد کتاب "اغ اتیم" تجدید چاپ
شود که برای پیگیری کارهای چاپی ان رفته بودم دوستی مرا در خیابان دید و گفت هر
نمایشگاهی که می رویم کتاب های شما را می خواهند چرا کتابهایت را تجدید چاپ نمی کنی ؟
من گفتم اولا فروش کتابهای من در همان ماه اول تمام می شود دوما هر سری که می خواهم تجدید
چاپ کنم می گویند باید فلان شعرت حذف شود اگر هر سری قرار باشد چیزی حذف شود بعد از
چند چاپ دیگر کتابی نمی ماند تا من چاپ کنم وی ادامه میدهد 2000 جلد از کتاب "
اغ اتیم " تازه چاپ شده بود که 500 جلد ان را ستاد خریداری کرده و 1500 جلد
ان قرار بود توزیع شود که ان دوست 1500 جلد دیگر را یکجا خرید که حتی بسته بندی
کتابها باز نشده بود فروش این تعداد از کتاب در عرض 3 روز کم نظیر است و این کتاب
تا عید به چاپ چهارم می رسد این شاعر تورک با بیان اینکه کتاب " گونش"
نیز با 2000 تیراژ به چاپ چهارم می رود ابراز می دارد (( کدام کتاب هنوز از چاپ در
نیامده فروشش تمام می شود , و اگر کتاب های من سانسور نشود هر ماه تجدید چاپ
می شوند من از وزارت ارشاد می خواهم ان شعرهایی که در , چاپ اولین کتابم مجوز
گرفته اند را دیگر حذف نکنند))

 

جعفری اظهار می کند: به پیشنهاد شخصی مجموعه ی شعری را با نام , "
سولماز " نوشته ام که شعر کودک است وی این مجموعه را در تیراژ 10000 جلد
میخواهد که به همراه یک عدد سی دی در استان ها ی اذربایجان شرقی –غربی – اردبیل و
... پخش کند و پولش را نیز به صورت نقدی پرداخت می کند .و این کتاب از طریق ((مرکز
کتاب )) منتشر خواهد شد.

 

وی در بخش دیگری , از , اظهاراتش یاد اور میشود (( من اغلب ,
کتابهایم را به کتاب فروشی ها نمی دهم و هر جا که برای شعر خوانی دعوت می شوم 400
-500 جلد از انها را در صندق ماشین می گذارم و می برم به ان محلی که دعوت شده ام و
انجا به یکی از علاقه مندان می دهم که به دوستداران کتاب بفروشد و در انجا همه ی
کتاب ها به فروش می روند و حتی برخی ها یک کتاب 2000 تومانی را 5000 تومان و بیشتر
می خرند . جعفری ابراز می دارد اگر امروز کتابهای حسین منزوی در زبان فارسی رکورد
دار است در زبان تورکی نیز کتاب های بنده رکورد می زند و این برای من اسبانب خوشحالی
است یک هفته پس از چاپ کتابم حتی یک جلد هم برای من نمی ماند تا برای مهمانانم
تقدیم کنم و در این شرایط مجبورم کتاب 2000 تومانی ام را از دخترم به قیمت 5000
تومان بخرم و این هم برای من ضرر هست ( باخنده )

 

این شاعر مردم ی ادامه می دهد به قول یکی , از , دوستان
مطبوعاتی , که می گفت , شعرهای هوشنگ جعفری لحظه ای که بر سر زبان ها
میافتد تبدیل به کاریزمای , ادبی در ذهن خوانندگان شعر می شود و این رسالت
شاعرانه در برهه ای هنرهای دیگر مانند سینما و موسیقی را در سایه قرار می دهد و به
تعبیر دیگر شعر های جعفری به تنهایی فرا تر از یک رسانه ی مستقل عمل می کنند.
وی , در رابطه با روز زبان مادری و تکریم همه ی زبان ها اظهار میکند (( امروز
ملت تورک یک سری مطالبات و ارمان هایی دارد که حتی , در , قانون اساسی هم
گنجانده شده است چرا ما نمی توانیم در زبان خودمان بنویسیم و اموزش ببینیم و این
محرومیت برای ما امروز بغض افرین شده است وقتی , که مادر من برای من لالایی
تورکی خوانده و این موسیقی مرا تسلی داده چرا باید از یادگیری ان منع شوم اتفاقا در
ماهی هستیم که روز زبان مادری در ان قرار دارد جا دارد از مسئولان بخواهیم همه ی
زبان های مادری را تکریم کنند و برای اموزش تک تکشان همت نمایند ما ضمن احترام و
ارادت به زبان شیرین فارسی , خواستار اموزش زبان زیبای تورکی هستیم وقتی
شهروندان تورک از ابتدایی ترین حقشان محروم هستند دیگر چندان امیدی به سایر
حقوقشان پیدا نمی کنند و این مسائل گاهی اوقات باعث مشکلاتی می شود من از دولت
می خواهم به دور از بخشی نگری و با وسعت نظر به مسائل فرهنگی و قومیتی نگاه کن
ببینند دنیا به کدام سمت می نگرد و ما نیز به ان سمت برویم سبز ببینند سبز
بیاندیشند ما خروس افغان نیستیم که با همه سر جنگ داشته باشیم ما در طلب شاخه ی
زیتونیم ما صلح می خواهیم چرا که اسلام دین عاطفه دین صلح و دوستداری و برادری است
ما که نمی خواهیم این دین صلح را برای دنیا دین شمشیر , و دین جنگ نشان دهیم
جعفری ادامه می دهد : (( من اخیرا در بازی تراکتور سازی در کرج بودم و ان همه تورک
از جاهای مختلف امده بودند و شعار می دادند " تورک دیلینده مدرسه / لازم اولوب
هر ***** " و این یک واقعیت است و اصول 15 و 19 قانون اساسی را تکرار می کردند
تا چندی که این اصول اجرا نشوند بی اعتمادی وجود خواهد داشت ولی اگر اجرا شود ارادت
ما چند برابر خواهد شد وی در این باره می گوید : (( بیز موسلمان باجی قارداش هامی
میز بیر اغاجین میوه سی ییک / کوکوموز بیر دی بیزیم ...)) وی در بخشی از سخنانش
ابراز می کند : (( کتاب "ای جالانیر " که توسط دخترم نسیم جعفری چاپ شده
کتاب دندانگیری است و علاوه بر ان دو –سه مجموعه ی دیگر هم در مرحله ی چاپ دارد که
عنوان انها " بیز گوزوم شورانلیق بیر گوزوم بولاغ " " ویرانلیق
" " بیز ایریلدیق دیوارلار شوغلوذومه قالدی" هست . جعفری ادامه
می دهد نسیم یک مجموعه ی فارسی با نام "همه ی درخت ها زیتونند " تدوین
کرده که در انتشاراتی "اهنگ دیگر" توسط حافظ موسوی و شمس لنگرودی چاپ
میشود و دختر دیگرم صبا که در حوزه ی مینیاتور فعالیت می کند اکنون شکل های مربوط
به مجموعه ی کودک "سولماز" را انجام می دهد . جعفری با اظهار خرسندی از
اینکه , فرزندانش در حوزه های هنری فعالیت می کنند گفت : پسرم طاهر گریمور و
دختر دیگرم سولماز در رشته ی تا نوازی و نقاشی رنگ روغن فعالیت می کند و همه ی
اینها نشانه ی موفقیت و خوشبختی خانواده بنده است .



خوجالیام من

قاراباغ ائله بیل آنامدیر منیم

آنامین روحونو اوردا گورموشم

انامین دیلینه باغلیدیر جانیم

انا دیلیم اولسه منده اولموشم

باخمایئن ائلیمدن ارالیام من

دیلیم هارالیدی اورالیام من

سانمایئن ائللریم پرم پرمدی

تبریزیم اصلیدی باکی کرمدی

اولکه لرشعریدی شاعر قلمدی

بابکین نبی نین مدالیام من

دیلیم هارالیدی اورالیام من

بدنیم بولونوب اوره گیم آغریر

قوللاریم کسیلیب بیله گیم اغریر

دوست ویریب خنجری کوره گیم آغریر

قیر قیزام.گورجویم .خوجالیام من

دیلیم هارالیدی اورالیام من

بیرقیسیم اوره گم تیکه لنمیشم

بیر ائووج قان اولولوب سپه لن میشم

جؤوشلانیب دنیز تک لپه لنمیشم

ایندیسه هاردایام اورالیام من

الان کی بوردایام بورالیام من

هوشنگ جعفری


 
شعری دیگر از استاد

باشدان ایشلر ترسه  گلدی، گولمه، گولمکدن کئچیب 

چوخ یامان بیر درده دوشدوک دردی بیلمکدن کئچیب

     

باغ پوزولدو کند داغیلدی اؤلدو بولبول سولدو گول

شاختا چالدی باغلارین بارین، دریلمیکدن کئچیب

 

بو جهالت بیر مرضدی کیمسه دوتدور فاتحه

 دور قبیر قازدیر کفن بیچدیر دیریلمکدن کئچیب

 

اختیار سیز عمرومون فرشین دار اوستن داره چک

 قین جیلان آرخاجدان ایلمک چالما، ایلمکدن کئچیب

 

  

اؤز دیلیمدن آسلانیر باشیم، باشیمدان قورخمورام

فیکریمی برک ساخلایین، بوینوم اوزولمکدن کئچیب

 

جان سیزین، جان تبریز ین، جان تورک لرین گویچک دیلی

قوی سؤزوم دیللرده قالسین، دیل بیچیلمکدن کئچیب

 

آی هاوار باغریم یاریلدی قوللاریمدان ساخلایین

 قویمایین قلبیم سیخیلسین قد کیچیلمک دن کئچیب 

منبع:نام آوران ترک




بؤلوم | مدنييتيميز گؤره یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    0 باخیش

تسلیت

جمعه 28 آذر 1393

+0 به یه ن
رحلت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله(11.هجریقمری)راوشهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام(50هجری قمری)را وشهادت حضرت امام رضا علیه السلام(203هجری قمری)به عموم مسلمین وبه شیعیان تسلیت می گویم.


بؤلوم | باش ساغليغي(تسليت لر) یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    1 باخیش

اوستاد غفاری دن

جمعه 28 آذر 1393

+0 به یه ن
کافرده بر آشوفته اولار حقی تالانسا/حقی تالانیب دیممیینین دامنی تر دی
شیطان گلنده آدی لعنت اؤخویورلار/عیلت بودورباشدان ایاغه ماییه شردی
ایلده اؤنا اوچ گون داش آتار حاجی میناده/اوچ گوندن علاوه آتا اعمالی هدر دی
  • اینسان تانیرام قیرخ ایل اگر داشلانا هر گون/ایبلیس دیئر وور کی بو مندن ده بتردی



بؤلوم | قوشماجالار یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    0 باخیش

چیلله گئجه سیsms

جمعه 28 آذر 1393

+0 به یه ن
نه گؤزه ل دیر ائلیمین قایدالاری /چیلله سی چرشنبه سی ایل بایرامی/تورک ائلینده هرزادین اؤز یئری وار/چونکی اونون یئددی مین ایل تاریخی وار
ان اوزون گئجه لرسحر اولاجاق/ان سؤیوق قیشلار باهار اولاجاق/سحرلر وباهارلار اومودیله  چیلله نیز قوتلو اولسون
بیرگون اولاجاق گون چیخاجاق داریخما/گوللر آچاجاق یاز گله جک یوردوموزا داریخما/چیلله نیز قوتلو اولسون
بولودوز یاغار اولسون/سولاریز آخار اولسون/اؤجاغیزیانار اولسون/چیلله نیز موبارک اولسون


بؤلوم | قوشماجالار یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    1 باخیش

چیلله گئجه سی

جمعه 28 آذر 1393

+0 به یه ن
فصل زمستان در فرهنگ فولکلوریک آذربایجان جایگاه و رتبه بسیار رفیعی دارد ، و مردم آذربایجان در طول تاریخ موجودیت خود همواره با این فصل در تکاپو بوده و همیشه تاریخ با آن ارتباط فرهنگی تنگاتنگی بر قرار نموده اند ، بطوریکه هیچ یک از فصول دیگر از نظر فرهنگی به اندازه و ظرف این فصل مورد توجه و عنایت آذربایجانی جماعت نبوده و در رابطه با هیچیک از فصول دیگر ، داستانسرایی ، افسانه گویی و اسطوره سازی به اندازه این فصل موجود نیست .

این فصل در فرهنگ و باور عمومی مردم منطقه به دوره های مختلفی تقسیم شده و هر دوره متناسب با خصوصیات روزهای آن ، با نامها و عناوین مختلف و خاصی شناخته شده اند ، که با  " چیله گئجه سی "  یا شب یلدا  آغاز ، و  با  " چرشنبه بایرامی "  یا همان چهار شنبه سوری که عید و اقعی مردم آذربایجان است ، به پایان میرسد .

 

1- " چیله گئجه سی" :

 

" چیله گئجه سی "  ، آخرین شب از ماه آذر و فصل پاییز و طولانیترین شب سال  است ، و فردای آن شروع اولین روز زمستان و اولین دوره تقسیم آن با عنوان  " بویوک چیله " با عمر چهل روزه می باشد .

از گذشته های دور مردم  آذربایجان در  این شب بدور کرسی های وسط اتاق که در حکم بخاری و سیستم گرمایشی  آنروز بوده ، می نشستند ، و تا پاسی از شب ،  ضمن گوش سپردن به داستانها و قصه های  مختلف و بیشتر حماسی از زبان پدر بزرگها و مادر بزرگها ،  به مصرف تنقلاتی از قبیل نخود و کشمش ، قورقا ( گندم برشته ) ، مغز گردو و سبزه و نیز هندوانه به عنوان متعادل کننده مشغول می شدند .

تنقلات مصرفی در این شب ، بیشتر گرم مزاج بوده و باعث افزایش میزان کالری و انرژی بدن و دوام مردم در برابر سرمای جانسوز زمستان آن زمان آذربایجان میشده است ، که البته امروزه و با پیشرفت ابزار زندگی و افزایش رفاه عمومی ، به دور کرسی نشستنها و گوش به داستانها و افسانه های قدیمی سپردن ، جای خود را به شب نشینی های فامیلی و تماشای برنامه های تلویزیونی  ، و بازیها و سرگرمیهای خانگی ، در کنار گرمای مطبوع شومینه ها و بخاریهای گاز سوز سپرده است ،  و دیگر از  " کرسی " و " کرسی یورقانی " و " اجاق " و " زغال " و " زغال گردان "  و افسانه های " تپه گوز " و " امیر ارسلان رومی "  و " قمر وزیر " و " شمس وزیر "  و داستان قهرمانی های " کور اوغلی " خبری نیست  .

 

2-  "بویوک چیله " :

 

از اولین روز شروع اولین ماه فصل زمستان ، " بویوک چیله " ،  آغاز و تا دهم بهمن ماه به مدت چهل روز ادامه پیدا میکند .

 

3-  " کیچیک چیله " :

 

از شروع یازدهم بهمن ماه  " کیچیک چیله " آغاز  ، و به مدت بیست روز و تا پایان بهمن ماه ادامه پیدا میکند .

این محدوده زمانی که از نظر شدت سرما و برودت هوا ، بسیار طاقت فرسا است ، به عنوان سخت ترین روزهای زمستان معروف بوده و از روزهای سرد و سوزناک آن با عناوینی همچون " زمهریر " یاد می شود .

در افسانه ها امده است که " بویوک چیله " به طعنه رو به " کیچیک چیله " کرده ، و عمر دراز چهل روزه ی خود را به رخ او کشیده است . ولی " کیچیک چیله "  با خنده ای او را خطاب قرار داده و گفته است که :

- هان ، هشدار که بر عمر دراز خود نبالی  ، که من در این بیست روز عمر کوتاه خود چنان سرمایی بر زمین حاکم سازم که زمینیان درازی عمر تو را فراموش ، و از سختی سرمای عمر من سخنها گویند !

با پایان " کیچیک چیله " ،  روزهای سخت زمستان هم تا حدودی به پایان رسیده و با آغاز اسفند ماه ، برودت هوا رفته رفته کمتر می شود . چنانچه مردم آذربایجان مثل کرده اند که :

- چیله چیخدی ، قیش چیخدی ! ( یعنی اینکه چله تمام شد ، زمستان تمام شد ) . 

 

3- " خضر "  یا  " چار چار " :

 

 چهار روز آخر " بویوک چیله " و چهار روز اول " کیچیک چیله " ، یعنی فاصله زمانی هفتم تا چهاردهم بهمن ماه به مدت هشت روز را  " خضر " گویند .

مردم آذربایجان در اولین شب جمعه این هشت روز ، آیینی دارند با عنوان " خضر نبی "  ، که توسط بانوان خانواده ها به جای آورده می شود .

در این آیین ، اغلب خانواده ها  " قووت " ( که نوعی ماده غذایی است متشکل از مخلوط آرد نخود چی و آرد قورقا یا گندم برشته و آرد عدس بوداده ، همراه با دوشاب ) تهیه کرده و آنرا در سینی ها و مجمع های بزرگ ریخته و سطح آنرا صاف می کنند ، و بعد آنرا در گوشه ای قرار میدهند ، و اعتقادشان بر این است که در شب مذکور ، حضرت " خضر " به خانواده ها سر کشی کرده ، و " قووت " را متبرک میکند . ( با گذاشتن رد قمچی یا تازیانه بر روی قووت ) .

فردای آن شب ، بانوان خانواده به " قووت " سرکشی کرده و با دیدن رد قمچی ( تازیانه ) منتسب به خضر نبی ، آنرا جمع کرده و به همراه دیگر اعضای خانواده مورد مصرف قرار میدهند .

 

4- " کورد اوغلی "  :

 

فردای روز سی ام بهمن ماه  ، که روز پایان " کیچیک چیله " و اولین روز از اسفند ماه است ، در باور مردم  آذربایجان ، " کورد اوغلی " نامیده می شود .

داستان مذکور به این صورت نقل شده است که " کورد اوغلی احمد "  فرزند یکی از خوانین منطقه ، که با پایان یافتن " کیچیک چیله "  ، و به گمان اینکه دیگر زمستان توان خود را از دست داده و به سردی و سختی روزهای گذشته نیست ، وسایل شکار را برداشته ، و راهی شکارگاه می شود . ولی هنگام برگشتن از شکار ، وضعیت هوا دگرگون شده و برف سنگینی منطقه را فرا می گیرد و " کورد اوغلی احمد " راه را گم کرده و بعد از ساعتها تلاش و نیافتن راه برگشت ، از حال رفته و در زیر خروارها برف ، مدفون میگردد .

از آن طرف پدر " کورد اوغلی " که از نیامدن او نگران شده است ، به همراه سواران خود ، به جستجوی " کورد اوغلی " راهی صحرا می شود . و بدنبال او شکارگاه را در می نوردند ، ولی هر چه می گردند او را نیافته و نا امید قصد برگشت داشتند که یکی از سواران خان ، چشمش به ستونی از بخار می افتد که از نقطه ای در وسط دشت  به هوا بلند می شود ، لذا مژدگانی به خان می برد که احمد زنده است .

بدین ترتیب " کورد اوغلی " را از زیر برف و در حالی که هنوز زنده بوده ، بیرون می آورند ، و از زبان او می شنوند که زمین گرم شده و علت زنده ماندن او هم ، گرمایی بوده که از زمین متصاعد می شده است .

بنا بر این افسانه ، مردم آذربایجان ، روز اول اسفند ماه را روز نفس کشیدن زمین و گرم شدن آن دانسته و اصطلاحا" میگویند که :

- یئره نفس گلیب . ( زمین نفس میکشد ) .

 

5- " قاری کوله گی "

 

با آغاز اسفند ماه و گرم شدن تدریجی زمین ، باور عمومی بر این بوده است که دیگر زمستان رو به اتمام نهاده و اثری از برف و کولاک دیده نخواهد شد . ولی همینکه هفتم اسفند ماه از راه رسیده ، کولاکی سهمگینتر از کولاک های دیگر منطقه را فرا گرفته و مردم آذربایجان را غافلگیر و شگفت زده کرده است .

داستان این کولاک که به " قاری کوله گی " موسوم است  ، به این شکل میباشد که در زمانهای قدیم ، پیر زن فرتوتی ، شتری داشته که تنها وسیله معاش او محسوب میشده است .

 پیر زن فرتوت ، ماهها انتظار فرا رسیدن زمستان و چله های کوچک و بزرگ را کشیده ، و امیدوار بوده است که با فرا رسیدن زمستان  ، شترش جفت گیری کرده و برایش کره ای بیاورد ، ولی با سپری شدن چله ها ، شتر پیر زن هنوز حالت جفت گیری پیدا نکرده بوده است .

از آنجا که احتمالا" شتر در ماههای سرد سال و روزهای برفی جفت گیری می کرده است ! پیر زن که از شرایط پیش آمده ناراحت بوده ، دست به دعا برداشته و از خدا برف و کولاکی دیگر درخواست میکند ، تا شترش فرصت جفت گیری پیدا کند .

بدین ترتیب و با اجابت دعای آن پیر  ، روز هفتم اسفند ماه ، زمین را برف و کولاک شدید دیگری فرا می گیرد و سرمای رفته ، دگر باره باز می گردد .

از آن روز تاکنون ، روز هفتم اسفند ماه هر سال که معمولا" با کولاک مضاعفی همراه می شود ، در بین مردم آذربایجان با عنوان " قاری کوله گی " نامیده شده است .

 

6-  " وعده یئلی "

 

وعده یئلی که به معنی باد موسمی است ، عبارت از باد گرمی است که در روز دوازدهم اسفند ماه شروع به وزیدن کرده و  برف و یخ های زمین را آب میکند .

وزش این باد در شهر های دیگر آذربایجان  متناسب با موقعیت جغرافیایی آن شهر بوده ، و حتی ممکن است وزش محسوسی در برخی از شهر های دیگر نداشته باشد ، ولی همیشه سال در اردبیل ،  این باد روز دوازدهم اسفند ماه از راه رسیده و یخهای چسبیده به زمین شهر را آب می کند .  

 

7-  " چرشنبه بایرامی " :

 

چرشنبه بایرامی یا چهار شنبه سوری ، عید اصیل و واقعی مردم آذربایجان بوده و از جایگاهی خاص در باور عمومی مردم  برخوردار است .

با سپری شدن روزهای سرد زمستان و نزدیک شدن سال نو ، مردم آذربایجان با تحرک و جنب و جوش ویژه ای ، شور و شعف خود را به نمایش گذاشته و با مراسمهای خاصی مثل کاشتن سبزه از تخم گندم و عدس ، گرد گیری فرشها و گوشه های گرد گرفته خانه ، حلاجی کردن و شستن پشم رختخواب ها و ناز بالش ها  ،  و کارهایی از این قبیل ، به استقبال و پیشواز سال نو و باهار منتظر می روند .

از عادت های دیگر  مرسوم در بین اهالی آذربایجان در این روزها  ،  " تکم چی "  و  " تکم " گردانی است ، که یکی از قدیمیترین و ریشه دارترین مراسمات است ، و طی آن فردی با " تکم " گردانی در بین مردم و اهالی و با سرودن  شعرهایی مخصوص ، نزدیک شدن سال نو را نوید داده و از مردم مژدگانی در یافت می دارد .

در چنین روزهایی ، اهالی آذربایجان به دختران و خواهران شوهر کرده خود هدیه ای به نام  " بایراملیق " یا عیدی که ممکن است لباس یا پارچه ای نفیس و یا پول نقد باشد ، همراه با بسته ای از انواع تنقلات و شیرینی پیشکش کرده ، و ضمن بازدید و تحویل هدایا به ایشان ،  فرا رسیدن " چرشنبه بایرامی " و سال نو را تبریک می گویند .

در شب چهار شنبه سوری ، و با غروب آفتاب ، مردم آذربایجان با بر افراشتن آتش در حیاط خانه های خود ، و پریدن از روی آن ، به جشن و شادی  می پردازند ، و دختران دم بخت با سرودن  اشعاری مانند :

                                                       

                                       آتیل باتیل چرشنبه

                                      بختیم آچیل چرشنبه

 

از روی آتش برافراشته پریده ، و آرزوی خوشبختی و کامیابی میکنند .

در این شب ، کد بانوی خانه با پختن غذای مخصوص این شب که عموما" ماهی دودی با پلو  ، به همراه یک خورشت آزاد دیگر است ، سفره این شب مخصوص را پهن و اعضای دیگر را به سرو غذا دعوت میکنند .

 

آنچه در این شب خاص  قابل توجه است عبارتند از :

 

1-  هیچ کس دعوت دوستان و آشنایان را قبول نکرده و به مهمانی خانه کسی نمی رود ،  و حد الامکان سعی میکند که در خانه خود یا خانه اجدادی خود باشد . و اگر در خارج از شهر محل سکونت خود بود ، سعی میکند به هر طریق ممکن خود را به شهر و ولایت خود برساند .

 

2- ماهی دودی با پلو ، یک پای ثابت غذای موجود در سر سفره این شب اهالی است .

 

3 – کد بانوی خانه به تعداد اعضای خانوار ، تخم مرغ  رنگ می کند ، و با برشته کردن دانه های گندم ، نوعی آجیل گرم بنام " قورقا " درست کرده ، و آنها را در پیاله های چینی می ریزد ،  و به همراه آجیل های دیگری مثل مغز پسته و گردو و  نخود چی کشمش و بادام و تخم کدو  ، در سر سفره این شب قرار میدهد .

علاوه بر تنقلات ذکر شده ، در سفره این شب ، عناصر دیگری همچون شمع روشن ، شاخه ی سبزی موسوم به " همیشه جوان " ،  نمک ، آب ، نان ،  شاخه نبات  و  یک جلد قران مجید نیز دیده میشود .

 

4- در این شب باور بر این است که اگر کسی نیتی برای انجام در سال آتی داشته باشد ، میتواند برآورده شدن یا نشدن نیت خود را با گوش دادن به اولین کلام خارج شده از دهان فردی خاص ، تخمین بزند. لذا اهالی برای اینکه نیت کسی نا میمون در نیاید ، سعی میکنند از به کار بردن کلام بی معنی و رکیک خودداری ، و حتی الامکان از کلمات و جمله های متین و با معنا استفاده کنند.

 

5-در برخی از مناطق ، نوجوانان با حضور در پشت بام خانه همسایه ها و آویزان کردن " شال "  یا " قورشاق " خود  از باجه به داخل  خانه ، طلب انعام و عیدی میکنند و کد بانوی خانه نیز به " قورشاق " آویزان شده ، تخم مرغ رنگین و مقداری تنقلات ریخته و ارسال میدارد . این رسم به " قورشاق سال لاماخ " و در برخی مناطق  به  " شال سال لاماخ " معروف است .

 

6-  جوانان در این شب و فردای آن ، مبادرت به انجام  نوعی بازی  موسوم  به " یومورتا چاقیشدیرما " یا تخم مرغ بازی میکنند که طی آن هر دو طرف بازی تخم مرغ های خود را با فنی خاص ، به هم می نوازند و هر کسی که سر و ته تخم مرغش بشکند ، بازنده بازی و تخم مرغ است .  

    

 

علاوه بر موارد مذکور ، در برخی از روستاهای آذربایجان و در صبح فردای چهار شنبه سوری ، دختران دم بخت کوزه های آب به دوش کشیده و به سمت چشمه سارها  حرکت میکنند ، و ضمن شستشوی دست و  صورت  خود و نوشیدن از آب چشمه  ، کوزه های خود را هم پر کرده و به خانه برمی گردند  ، و اعتقاد دارند که خوردن آب چشمه در این روز خاص  باعث بر آورده شدن آرزوهای آنها می شود .





بؤلوم | مدنييتيميز گؤره یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    0 باخیش

چیلله

جمعه 28 آذر 1393

+0 به یه ن

Çillə gecəsi yoldadır. Qış da gəlir. Bunların nəliyinin ayin(mifik) düşüncəsini dilimizin içində olan məfhumlardan görmek olar. Bunları bilmək hamıya gərəklidir. Bu mətləb Dilmac`ın özel sayı (34)-ünə verilən məqalənin 6-cı fəslidir.

چیلله، قاری، قار، قارپیز، قیش
(ناصر منظوری)

چیلله (چلّه)


در ترکی یای یعنی کمان، چیلله نیز یعنی زه (در اینجا زه کمان) و نیز محل زه برای گذاشتن تیر در موقع انداختن تیر، (و نیز معناهایی که گفته خواهد شد)، اوخ یعنی تیر (تیرِ کمان).

در ترکی به تابستان نیز "یای" گفته می­شود. از این رو وقتی گفته می­شود "یایین چیلله­سی"(چلّه­ تابستان)، (تداعی کننده­ی کشیدگی نهایی کمان به هنگام انداختن تیر) یعنی نهایت و اوج کشیدگی تابستان که چهل و پنج روز رفته از تابستان است.

قیشین چیلله­سی (چلّه­ی زمستان) نیز به معنای کشیدگی نهایی سرما است که دو تا است یکی چهل روزه (بؤیوک چیلله) یکی بیست روزه (کیچیک چیلله). یعنی زمستان دوبار به اوج می­رسد.

چیلله گئجه­ (شب دارای کشیدگی نهایی) وقتی گفته می­شود "چیلله گئجه­سی" (شب چلّه) در واقع یعنی نهایت کشیدگی شب. ولی _تحت تأثیر تفسیرهای رایج_ به معنای شروع چلّه­ی زمستان تلقی می­شود که البته اینگونه نیست.

اینکه چرا "چیلله" یا "چِلّه" که معنای "زه کمان" و "محل نشستن ته تیر در کمان" و مآلا مفهوم نهایت کشیدگی را در مورد "بلندترین شب"، "شدت تابستان" و "شدت زمستان" (که دقیقا معادل “climax” _نقطه­ی اوج_ آمده از زبان­های یونانی و لاتین است) بایستی با عدد "چهل" توجیه و تفسیر نمود کاری است که روشنفکران پرداخته­اند و خود نیز بایستی جوابگو باشند.

بدون هیچ تردیدی واژه­ی "چیلله" یا "چلّه" با واژه­ی یاد شده­ی “climax” از یک ریشه و منشأ می­باشد.
قبلا بحث شده که صدای (ل) دارای مفهوم "انتقال" می­باشد. نیز گفته شده که تکرار یک صدا مفهوم استمرارِ تکراریِ حرکت و عملی را دارد. پس "چیلله" یا "چلّه" دارای مفهومی است که در آن عمل انتقال به تکرار اتفاق می­افتد. درست مثل "پیلله" یا "پلّه" که در آن عمل انتقال و تکرار اتفاق می­افتد. اگر "چلّه" معنی "چهل لا" نیز داشته باشد آنوقت پرسیدنی است که اولا خود "چهل" از کجا آمده و دوم اینکه معنای "پلّه" چیست؟ منطقی است بپذیریم که "چهل" از "چیلله" حاصل شده است.
فقط فراموش نشود که ادیبان منکر وجود تشدید نیز در فارسی شده­ اند.
اما جان آیتو (John Ayto) اتیمولوژیست انگلیسی واژه­ ی “climax” را نهایتا از منشأ هندو اروپایی (kli-) می­داند. اولا شما این مورد را با واژه­ی "چیلله" یا "چلّه" تطبیق دهید خواهید دید که دقیقا دارای عناصر فونتیکی مشابهی هستند.
باز می­گویند که واژه­ی “lean” به معنی "تکیه دادن" نیز از همین ریشه است. متوجه می­شوید که چرا در "چیلله" یا "چلّه" مفهوم محل نشستن ته تیر در کمان نیز مستتر است؟

"چیلله" اسمی است که از فعل "چیلمک" به معنای (زدنِ پرتابیِ توام با ضربه) ساخته شده است. در بازی "چیلینگ-آغاج" (الک-دولک) به زدن "چیلینگ" یا "چیلیک" یا "چیلیهْ" (دولک) با "آغاج" (چوبدستی) از این فعل استفاده می­شود: "چیل گلسین!" (بزن بیاد!)
"چیلینگ" نیز از این فعل شاخته شده است.
"چیلمَک" اسم تلنگر شدید است که در آن ریگِ کوچکی بین پشت ناخن سبابه و نوک انگشت شست قرار گرفته و به شدت پرتاب می­شود. یا تلنگری که بر سطح آب _به نیت پخش کردن و افشاندن آب زده می­شود.
شکل دیگری از این فعل نیز هست که "چیله­مَک" (افشاندن آب توأم با ضربه) است.
"پیلله" (پلّه) نیز از سیستم "چیلله" (چلّه) است، حتی به این شکل: "پیلوو" (pilov) و "چیلوو" (çilov) [پُلو و چِلو] نیز از یک شیوه و سیستم تولید واژگان استفاده می­شود. آوردن این مثال از آن جهت لازم بود تا در پیگیری سیستم واژگانی دچار سهو و لغزش نشویم. همانگونه که ملاحظه می­کنید در فارسی مصوت­ها دچار تغییر شده: "پـُ" و "چـِ".

به مثال­های دیگری از این دست (جهت مطالعه­ی بیشتر) دقت کنید که چگونه سیستم ترکی ثابت است: چیلله (چلّه)، پیلله (پلّه)، شیلله (سیلی آبدار)، سیلله (سیلی)، گولـله (گولّه، گلوله)، هؤرره، هوررا (نوعی غذای ساده­ی روستایی) شیررا (شیره)، شوررا (احتمالا تبدیل به "شوربا" شده)، بلله (نانی که به صورت ساندویچ در می­آورند). . . "پیلته" (فتیله _[به خاطر وجود "ت" که علامت تعدی است] چیزی که به تدریج پایین آورده می­شود). "گلّه"ی فارسی نیز احتمالا از این سیستم است که در این صورت باید از فعل "گلمک" (آمدن) "گلله" (هم-آمده) ایجاد شده باشد. کلله (کلّه)، نیز واژه­ عربی "قلّه" از این مجموعه است که نشانگر قدیمی بودن این ساختار واژه ساز است.

"قارپیز" یئمه­ک! (هندوانه خوردن!) چرا در "چیلله گئجه­" قارپیز (هندوانه) خورده می­شود.
از این مطلب در کتاب بعدی در بحث از گریز از تراژدی بازهم صحبت خواهد شد. ولی چون سخن از "چیلله گئجه" شد به نکته­ی بسیار مهم که مربوط به بحث ماست اشاره می­شود. این نکته عبارت از این است که اسم خوردنی مورد نظر در ارتباط با کاربرد اسطوره­ای که دارد دارای معناست.
بررسی نام­های "هندوانه" در اغلب زبان­های این منطقه و اروپا نشان می­دهد که نام مورد استفاده در ترکی قابل استنادترین واژه در بررسی مفهومی نام این صیفی است.
برای مثال در فارسی "هندوانه" (چیزی که "ره آوردی از هند" است)، در انگلیسی (water melon) (صیفیِ آبکی) گفته می­شود. ملاحظه می­کنید که هر دو توضیحی هستند و معنای مستقیمی ندارند که رابطه­ی اسطوره­ای این صیفی را با آن مورد بررسی قرار دهیم. در روسی арбуз (arbuz)و در یونانی ικαρπούξ (karpozi) گفته می­شود و همانگونه که ملاحظه می­گردد از "قارپیز" ترکی مشتق شده­اند. در مغولی نیز داستان از همین قرار است: tarbos آن هم همریشه با ترکی است.

حداقل می­توان چنین نتیجه گرفت که در این محدوده­ی جغرافیایی واژه­ای که برای توجیه اسطوره­ای این صیفی قابل استناد باشد غیر از واژه­ی ترکی "قارپیز" وجود ندارد. دلیل دیگر قابل استناد بودن نام ترکی آن وجود سیستم آوایی در دسته­بندی مقوله­ای پدیده­هاست؛ در این مورد صیفی­جات دسته­بندی خود را داشتند: قوون، قاباق، قارپیز (شروع با "ق") یا خیرا، خیرچا، خیار (شروع با "خ")




بؤلوم | مدنييتيميز گؤره یازار : علی رادمهر (ذکرعلی قلعه گیر)

    0 باخیش





[ 1 ] [ .. ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ .. ] [ 10 ]